چاپ کردن این صفحه

اجداد و اقوام نیک حضرت خدیجه

(0 رای‌ها)

#اجداد_حضرت_خدیجه

نیای آزادمنش خدیجه

 

جناب «اسد» از چهره های برجسته جهان عرب در روزگار پیش از بعثت بود. او دو دهه پیش از آغاز رسالت محمّد صلی الله علیه و آله در مکّه می زیست و از چهره های نامدار و بانفوذ روزگارش به شمار می رفت.

یکی از کارهای تحسین برانگیز اسد تلاش آزادی خواهانه در تشکیل انجمن دفاع از حقوق بشر در روزگار تیره ای بود که برای انسان، نه حقوق به رسمیت شناخته می شد و نه آزادی و برابری و امنیت و حق انتخاب و اندیشیدن و زیستن به صورت موجودی صاحب شعور و برخوردار از استقلال و حق حاکمیت بر سرنوشت، و تنها زر و زور و تزویر، ملاک شخصیت و معیار بهره مندی از فرصت ها و امکانات بود، و زورمداری میداندار خانه ها و جامعه ها. آری! در آن روزگار غربت انسان، «اسد» به همراه گروهی از دوستان آزادی خواه خود، در کنار خانه خدا انجمنی را بنیاد نهاد که مرامنامه اش این بود: اگر در مکّه و اطراف آن، ستمدیده ای دادخواهی کرد، به یاری او بشتابند و داد او را از زورگویان بگیرند و به او امنیت و پناهندگی دهند. این انجمن ترقی خواه و مدافع حقوق بشر بدان دلیل که سه عضو مرکزی اش، «فضل» نام داشتند، به عنوان «حِلْفُ الْفُضُول» یا پیمان جوانمردان شهرت یافت.

این کار سِترگ چنان ارزشمند است که پیامبر در روزگار جوانی در آن انجمن شرکت می جوید و در راه مبارزه با ستم و تأمین امنیت و آزادی تلاش می کند و در ارزش آن گام بلند، پس از روزگار درخشان بعثت نیز فرمودند:

«لَقَدْ شَهِدْتُ فِی دارِ عَبدُاللّهِ بْنِ جَذعانِ حِلْفاً لَوْ دُعِیَتُ بِهِ فِی الْإسْلامِ لَأَجِبْتُ.»

«من در جوانی در انجمن ترقی خواه و ستم ستیز و کمال جویی عضویت یافتم که هم اکنون نیز اگر مرا بر چنین تشکیلات و انجمن بشردوستانه ای فراخوانند، بی درنگ شرکت می کنم.»

نیز فرمودند:

«من، در جوانی در انجمن ترقی خواه و ستم ستیزی عضویت یافتم که هم اکنون حاضر نیستم پاداش و نام نیک آن را با گرانبهاترین ثروت ها مبادله نمایم.»

«لَقَدْ شَهدْتُ فِی دارِ عَبدُاللّه ِ بنِ جَذعانِ حِلْفاً مااُحِبُّ اَنَّ لِی بِهِ حُمُرُ النَّعَمِ»

آیا شرکت دلیرانه نیای آزادمنش خدیجه در چنین انجمن و همکاری با چنین جریان آزادمنشی، نشانگر رشد فکری و مبارزه او با استبداد و ترجمان درایت و مدیریت و ابتکار و استقلال او نیست؟

یکی از نویسندگان می نویسد: نیای خدیجه، «اسد» مردی شجاع و حق طلب بود. از رنج رنجدیدگان و پایمال شدن حقوق محرومان رنج می برد، و در اندیشه تأمین حقوق بشر در آن روزگاران سیاه بود. در همین اندیشه نیز پیمان جوانمردان و نخستین اعلامیه حقوق بشر را در جهان عرب امضا کرد و با گروهی از عدالت خواهان هم پیمان شد که از حقوق و آزادی بشر دفاع کند. این همان انجمنی بود که پیامبر نیز در بهاران زندگی از اعضای پرشور آن گردید و هماره به آن مباهات می کرد.

بر این باور است که کمال جویی و آزادی خواهی و... در قطره قطره خون و تک تک سلول های خدیجه جریان می یابد، و آن گاه در زندگی با اعتماد به خود، در همین شاهراه رستگاری گام می نهد و همین منش مترقی را پی می گیرد.

 

 

پدر استبدادستیز و استقلال طلب خدیجه علیهاالسلام

نام پدر آن دخت کمال، «خُویلد» بود. او نیز از چهره های برجسته آزادی خواهی و استقلال طلبی و مبارزه با ستم به شمار می رفت.

تاریخ مکّه، شهامت و ایستادگی دلیرانه او در برابر شاهان انحصارگر «یمن» را فراموش نخواهد کرد؛ چراکه یکی از استبدادگران «یمن» برای تسخیر مکّه دست به لشکرکشی زد و با سپاهی گران وارد شهر شد، تا برای جابه جایی اعتبار معنوی و تاریخی «کعبه» و نام بلندآوازه ابراهیم، «حجرالأسود» را برباید. در آن شرایط بحرانی ـ که منطق خشونت و اشغال نیروی مهاجم، اجازه دم زدن را نمی داد ـ پدر شجاع خدیجه، پرچم استقلال و آزادی را به دوش کشید و با ندای آزادی و مقاومت در برابر اشغال و دفاع از استقلال و میراث معنوی ابراهیم، مردم را به حرکت آورد و راه تعرّض به افتخارات را مسدود ساخت و اجازه جابه جایی «حجر الأسود» را نداد. این کار او به گونه ای پرشکوه بود که شیرینی داستان ها شد و باعث شد که زبان آشنا و بیگانه و دوست و دشمن به ستایش پدر استقلال طلب آن دخت خِرد گشوده شود و برای شهامت و درایت، نسل ها او را بستایند.

از تاریخ و روایات رسیده چنین دریافت می شود که وقتی پدر شجاع بانوی خردمند حجاز از نقشه تجاوز کارانه شاه «یمن» آگاه شد، از سویی دلیرانه نزد او رفت و با او به گفت وگو نشست و به او هشدار داد که مباد به چنین کاری دست یازد که مورد خشم خدا قرار خواهد گرفت، و بداند که پروردگار کعبه از آن دفاع خواهد کرد و متجاوز را به کیفر بیدادش، به لعنت ابدی گرفتار خواهد ساخت، و از دگر سو، چهره های بانفوذ منطقه را فراخواند، و با تشکیل شورای امنیت ملّی با آنان به رایزنی پرداخت که برای مقاومت در برابر تجاوز و اشغال، چه باید کرد؟ و سرانجام در برابر آن قدرت خشن و استبدادپیشه و اشغالگر به پا خاست و خروشید که مرگ پرافتخار از این ذلّت پذیری و حقارت، بسی نیکوتر است: «اَلْموتُ اَحْسَنُ مِن ذلِک»، و از پی آن، شمشیرش را بر گرفت و به میدان دفاع گام نهاد، و از پی او، «قریش» و دیگران به میدان آمدند.

بدین سان، با درایت و فرصت سازی و شهامت تحسین برانگیزش، بذر مقاومت در برابر اشغال را در دل ها افشاند و با روشنگری و تلاش آبیاری کرد و جلو تجاوز و بیداد را گرفت. این بزرگمرد شجاعت، پدر «خدیجه» بود، و آزادمنشی و رفتار مشارکت جویانه او در مدیریت و ساماندهی دفاع ملّی، در دنیای وجود دخترش خدیجه جریان داشت.

 

 

مادر خداجو و ارجمند خدیجه

مادر ارجمند خدیجه نیز چهره برجسته زن درست اندیش و پاک منش روزگار خویش است. او «فاطمه» نام داشت. در یکی از اصیل ترین خاندان های عرب از نظر حسب و نسب و بهره وری از ثروت و امکانات و رشد فرهنگی و اخلاقی، دیده به جهان گشود و در کنار پدر و مادری نیک اندیش پرورش یافت.

از ویژگی های مادر ارجمند خدیجه این بود که در آن شرایط دشوار زندگی ـ که زنان و دختران در خاندان های ثروتمند و صاحب امکانات، غرق در زرق و برق و در کمند هوا و هوس و در اسارت پرستش های ذلّت بار و خرافی بودند ـ از سویی از نقاط منفی و اسارتبار و فرصت سوز اعلام بیزاری کرده و دل و دامان و اندیشه و رفتار را پاک می داشت و از دگر سو دنیای وجودش را به ارزش ها آراسته می ساخت و به دین و آیین پدران توحیدگرا و عدالتخواه خویش ابراهیم و اسماعیل ایمان داشت.

 

 

برادر زاده روشن اندیش او

افزون بر پدر و مادر و خاندان خدیجه علیهاالسلام ، دیگر نزدیکانش نیز چهره های دانش و خِرد و ابتکار و شهامت در روزگار خود بودند.

او برادر زاده ای به نام «حکیم» داشت که هم، سرآمد ثروتمندان و نامداران عرب بود، و هم با وجود آن ثروت و نفوذ و اعتبار فراوان و مدیریت هوشمندانه، نه تنها بسان دیگران به تباهی و بیداد نغلتیده بود، که در شاهراه کمال گام می سپرد و در اندیشه عدالت و آیین درست و راه و رسم رشددهنده، در تلاش و تکاپو بود و با کشیش ها و عالمان یهود و آگاهان از کتاب های آسمانی گفت و شنود داشت.

او مردی خردمند و صاحب نظر و خودساخته روزگارش بود و در بخشش به محرومان و دستگیری از افتادگان از چهره های کم نظیر به شمار می رفت. در بینش و درایت به گونه ای شهرت داشت که در پانزده سالگی به عضویت «دارالنّدوة»، یا مجلس مشورتی «قریش» ـ که از شرایط آن، همراه داشتن عمر و تجربه و اعتبار چهل ساله بود ـ پذیرفته شد و این رشد فکری و تدبیر نیرومندش برای او حسادت ورزان و بدخواهان بسیاری برانگیخت، که ابوجهل و ابوسفیان از آن جمله بودند.

او هوشمندی و مدیریت را در تجارت هزینه می کرد و کاروانهای بازرگانی اش هماره میان شام و حجاز و شهرهای شبه جزیره عربستان و ایران در رفت و آمد بود، و از این راه درآمدی سرشار به حساب او سرازیر می شد، امّا او به جای گنجینه ساختن و انحصار امکانات و مستی ثروت، جز بخشی از آن، همه را در راه محرومان و پذیرایی از میهمانان هزینه می کرد، و به همین دلیل هم دل های بسیاری در گرو مهر او بود. آری، برادر زاده خدیجه چنین انسان خودساخته و برجسته ای بود و به آن دخت اندیشه وکمال مهر بسیاری داشت، و در تربیت و رشد او از هیچ خیرخواهی فروگذار نبود، و تاریخ نشانگر آن است که یکی از چهره هایی که خدیجه از او بسیار اثر گرفت و منش و مدیریت را از او اقتباس کرد، همین برادر زاده خردمند و درست اندیش بود.

 

 

عموی دانشمند او

«ورقه»، عموی دانشمند «خدیجه» بود. او آیین مسیح را در روزگار خویش برگزید.

از چهره های برجسته روزگارش بود و افزون بر ادب و دانش روز، از کشیشان بزرگ مسیحی به شمار می رفت و از ظهور پیامبر نیز آگاهی داشت و از کتاب های آسمانی دیگر نیز آگاهی داشت، و به همین دلیل برای یهود و نصارا و شرک گرایان عرب مرجعیت علمی و اخلاقی داشت.

او در شاهراه پارسایی گام می سپرد و شبانه روزش در پرستش خدا و نگرش جست وجو گرانه بر پدیده ها و پدیدآورنده آنها می گذشت. هماره دم خور تورات و انجیل بود و در آنها می اندیشید تا ویژگی های پیامبری را که آن کتابها، ظهور درخشانش را مژده می دادند بیشتر دریابد، و از آینده جامعه ها آگاه شود. افزون بر این، او با راهبان بزرگ به گفت و گو می نشست تا نکته های تازه ای به دست آورد. به همین دلیل در زندگی خویش از پرستش های ذلّت بار و خرافات بیگانه بود و به خداجویی و ایمان به پاداش و کیفر شهرت داشت. او سراینده روشن اندیش و خوش قریحه زمانش به شمار می رفت و به خاطر ناسازگاری با ظلم، مورد احترام همگان، جز ستمکاران بود.

یکی از نویسندگان می نویسد: از جمله اعضای برجسته خاندان خدیجه، عمویش «ورقه» بود. مرد اندیشوری که پرستش های ذلّت بار را برنمی تافت و در پی تحقیق در مورد آیین ابراهیم بود. او همان دانشمندی بود که دخت خردمند حجاز او را در گذرگاه های حسّاس تاریخی، آموزگار و مشاور خود می شناخت؛ از جمله در ازدواج با پیامبر، و نیز آن گاه که نخستین بارقه وحی بر قلب مصفای محمّد صلی الله علیه و آله فرود آمد، او بود که به وسیله خدیجه به پیامبر تبریک گفت و او را به استواری بیشتر سفارش کرد. او کشیشی آزادمنش بود، و ضدّ خرافات هشدارها می داد. نمونه اشعار او در یکتاپرستی و جهان پس از مرگ، نشانگر درایت اوست.

 

 

دو آموزگار و الگوی زندگی خدیجه

از تاریخ چنین دریافت می شود که این دو چهره خوش قریحه و روشن اندیش عرب، در کودکی و جوانی خدیجه، بیشترین اثر را روی اندیشه و منش او نهادند؛ به گونه ای که دخت خردمند حجاز، هنرِ مدیریت اقتصادی و مهندسی اجتماعی و هوشمندی در تجارت را از برادرزاده با تدبیرش «حکیم» اقتباس می کرد، و اندیشه وری و پروا و مردم خواهی را از عمویش «ورقه».

خدیجه علیهاالسلام همیشه با این دو مردِ خِرد و مدیریت رایزنی می کرد و آنان هم دلسوزانه تجربه های زندگی و تاریخی، دانش و هنر و آگاهی های خود را در طبق اخلاص نهاده و به دخت فرزانه و کمال جوی خاندان خود هدیه می کردند. به همین جهت، این بانوی معنوی به گونه ای ابعاد شخصیت خود را مهندسی کرد و ساخت که نه تنها به پرستش های ذلّت بار و زشتی های روزگارش روی خوش نشان نداد، که چهره ای آزادمنش، استقلال جو، پاک روش و درستکاری از خود به یادگار نهاد.

او به چنان جایگاه بلندی اوج گرفت که چهره نامداری چون «ابوطالب» او را بانویی در اوج خِرد و کمال و بزرگمنش و آراسته به والایی ها و از هر عیب و عار روزگارش پاک و پاکیزه وصف نمود:

«اِنَّ خَدِیجَهَ اِمْرَأةٌ کامِلَةٌ مَیْمُونَةٌ فاضِلَةٌ تَخْشَی الْعارَ وَ تَحْذرُ الشَّنارَ.»

امام مجتبی علیه السلام با آن شکوه در سیما و منش و دانش و کمال می فرمود:

«... وَ کُنْتُ اَنا اَشْبَهُ النّاسِ بِخَدِیجَةَ الْکُبْری.»

«... من شبیه ترین انسان ها در سیما و منش به مادر گران قدرم خدیجه ام.»

خواندن 7605 دفعه