چاپ کردن این صفحه

انگيزه ازدواج پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله با خديجه سلام الله علیها از نگاه چند روايت

(0 رای‌ها)

عموما نوشته‏ اند ماجرای اين ازدواج ميمون و مبارك از اينجا شروع شد كه بنا به پيشنهاد جناب ابوطالب، يا درخواست‏ خديجه ،رسول خدا صلی الله علیه وآله بصورت اجير يا بعنوان مضاربه برای خديجه به‏ سفری تجارتی اقدام كرد، و بخاطر سود فراوانی كه در اثر تدبير و درايت آن حضرت از اين سفر نصيب خديجه سلام الله علیها شد آن بانوی مكرمه‏ علاقمند به اين وصلت گرديد و مقدمات اين ازدواج فراهم شد...
كه البته اصل داستان و پاره‏ای از خصوصياتی كه در آن ذكر شده‏ مورد نقد و بررسی است كه بعدا خواهيم گفت.


و از پاره‏ای روايات ديگر نيز استفاده می‏شود كه اين علاقه‏ و اشتياق پيش از آن سفر تجارتی در دل خديجه پيدا شده بودو جريان سفر مزبور، بر فرض صحت، به اين عشق و علاقه كمك‏ كرد.
ابن شهر آشوب‏«ره‏» در كتاب مناقب خود روايت كرده كه‏ در روز عيدی زنان قريش در مسجد گرد هم جمع شده بودند كه‏ مردی يهودی در برابر آنها آمده و گفت: «ليوشك ان يبعث فيكن نبی فايكن استطاعت ان تكون له ارضاي طاها فلتفعل‏».
-نزديك است در ميان شما پيامبری برانگيخته شود پس‏هر يك از شما زنان كه بتواند زمين خوبی برای گام زدن او باشدحتما اينكار را بكند...
زنان قريش در برابر اين گستاخی و جسارتی كه به آنها كرده‏ بود او را با مشتهای سنگريزه از نزد خود راندند ولی اين گفتار مرد يهودی بارقه‏ ای در دل خديجه كه در جمع آن زنان حضور داشت‏ ايجاد كرد و محبتی از پيامبر گرامی اسلام در قلب او جايگيرساخت... (1)
البته بايد برای توضيح بيشتر اين مطلب را به اين حديث اضافه‏كرد كه طبق روايات پسر عموی خديجه يعنی ورقة بن نوفل نيزكه از اديان آسمانی و انبياء الهی اطلاعاتی داشت و كتابهائی رادر اين زمينه خوانده بود خبرهائی از ظهور آنحضرت داده بود،و درپاره‏ای از اوقات آن روايات را بر آنحضرت منطبق می‏دانست...
بشرحی كه در داستان سفر تجارتی رسول خدا صلی الله علیه وآلهخواهد آمدو همچنين روايات و خبرها و پيشگوئيهای ديگری كه در اثر آن خبرها خديجه در حد زيادی اميدوار شده بود كه آن پيامبر مبعوث‏محمد صلی الله علیه وآلهخواهد بود،و البته جريان آن مسافرت نيز كه نقل‏شده ممكن است‏به اين علاقه و اميد كمك كرده باشد...
و اما داستان سفر تجارتی رسول خدا صلی الله علیه وآلهبرای خديجه به‏اجمال و تفصيل نقل شده و در كتابهای شيعه و اهل سنت روايت‏شده،و ما تفصيل آنرا در كتاب زندگانی رسولخدا صلی الله علیه وآلهذكركرده‏ايم كه ذيلا از نظر شما می‏گذرد،و سپس به تجزيه و تحليل‏و نقد و بررسی آن می‏پردازيم:
سفر تجارتی رسول خدا صلی الله علیه وآلهبرای خديجه:
اينان نوشته‏اند روزی كه رسولخدا صلی الله علیه وآلهعازم سفر شام‏و تجارت برای خديجه گرديد،و هنگامی كه می‏خواستند حركت‏كنند خديجه غلام خود«ميسرة‏»را نيز همراه آنحضرت روانه كردو بدو دستور داد همه جا از محمد صلی الله علیه وآلهفرمانبرداری كندو خلاف دستور او رفتاری نكند.
عموهای رسولخدا صلی الله علیه وآلهو بخصوص ابوطالب نيز در وقت‏حركت‏بنزد كاروانيان آمده و سفارش آنحضرت را به اهل كاروان‏كردند و بدين ترتيب كاروان بقصد شام حركت كرد و مردمی كه‏برای بدرقه رفته بودند بخانه‏های خود بازگشتند.
وجود ميمون و با بركت رسولخدا صلی الله علیه وآلهكه بهر كجا قدم ميگذارد بركت و فراخی نعمت را با خود بدانجا ارمغان می‏بردموجب شد كه اينبار نيز كاروان مكه مانند چند سال قبل،ازآسايش و سود بيشتری برخوردار گردد و آن تعب و رنج و مشقتهای‏سفرهای پيش را نبيند،و از اينرو زودتر از معمول بحدود شام‏رسيدند.
مورخين عموما نوشته‏اند:هنگامی كه رسولخدا صلی الله علیه وآلهبنزديكی شام-يا همان شهر بصری-رسيد از كنار صومعه‏ای عبوركرد و در زير درختی كه در آن نزديكی بود فرود آمده و نشست.
صومعه مزبور از راهبی بود كه‏«نسطورا»نام داشت،و با«ميسرة‏»كه در سفرهای قبل از آنجا عبور ميكرد آشنائی پيدا كرده‏بود.
«نسطورا»از بالای صومعه خود قطعه ابری را مشاهده كرده‏بود كه بالای سر كاروانيان سايه افكنده و هم چنان پيش رفت‏تا بالای سر آندرختی كه محمد صلی الله علیه وآلهپای آن منزل كرد ايستاد.
ميسرة كه بدستور بانوی خود همه جا همراه رسولخدا صلی الله علیه وآلهبود،و از آنحضرت جدا نمی‏شد ناگهان صدای نسطورا را شنيد كه‏او را بنام صدا ميزند!
ميسرة برگشت و پاسخ داده گفت:«بله‏»!
نسطورا-اين مردی كه پای درخت فرود آمده كيست؟
ميسرة-مردی از قريش و از اهل مكه است! نسطورا بميسرة گفت:بخدا سوگند زير اين درخت جز پيغمبرفرود نيايد،و سپس سفارش آنحضرت را به ميسرة و كاروانيان‏كرد و از نبوت آنحضرت در آينده خبرهائی داد.
كار خريد و فروش و مبادله اجناس كاروانيان بپايان رسيدو آماده مراجعت‏بمكه شدند،ميسرة در راه كه بسوی مكه‏می‏آمدند حساب كرد و ديد سود بسياری در اين سفر عائد خديجه شده از اينرو بنزد رسول خدا صلی الله علیه وآله آمده گفت:ما سالها است‏برای‏ خديجه تجارت می‏كنيم و در هيچ سفری اين اندازه سود نبرده‏ايم،و از اينرو بسيار خوشحال بود و انتظار ميكشيد هر چه زودتر بمكه‏برسند و خود را بخديجه رسانده و اين مژده را به او بدهد.
و چون به پشت مكه و وادی‏«مر الظهران‏»رسيدند بنزدرسولخدا آمده گفت:خوب است‏شما جلوتر از كاروان بمكه‏برويد و جريان مسافرت و سود بسيار اين تجارت را به اطلاع‏خديجه برسانيد!
نزديك ظهر بود و خديجه در آنساعت در غرفه‏ای كه مشرف‏بر كوچه‏های مكه بود نشسته بود ناگاه سواری را ديد كه از دوربسمت‏خانه او می‏آيد و لكه ابری بالای سر او است و چنان است‏كه پيوسته بدنبال او حركت می‏كند و او را سايبانی می‏نمايد.
سوار نزديك شد و چون بدر خانه خديجه رسيد و پياده شد ديد محمد صلی الله علیه وآلهاست كه از سفر تجارت باز می‏گردد.
خديجه مشتاقانه او را بخانه درآورد و حضرت با بيان شيرين‏و سخنان دلنشين خود جريان مسافرت و سود بسياری را كه عائدخديجه شده بود شرح داد و خديجه محو گفتار آنحضرت شده بودو پيوسته در فكر آن لكه ابر بود و چون سخنان رسولخدا صلی الله علیه وآلهتمام شد پرسيد:
-ميسرة كجاست؟
-فرمود:بدنبال ما او هم خواهد آمد.
خديجه:كه می‏خواست‏به بيند آيا آن ابر برای سايبانی اودوباره ميآيد يا نه.گفت:خوبست‏بنزد او بروی و با هم بازگرديد!
و چون حضرت از خانه بيرون رفت‏خديجه بهمان غرفه رفت‏و بتماشا ايستاد و با كمال تعجب مشاهده كرد كه همان ابر آمدو بالای سر آنحضرت سايه افكند تا از نظر پنهان گرديد.
بدنبال اين ماجرا ميسرة هم از راه رسيد و جريان مسافرت‏و آنچه را ديده و از نسطورای راهب شنيده بود برای خديجه شرح‏داد و با مشاهدات قبلی خديجه و چيزهائی كه از مرد يهودی‏شنيده بود او را مشتاق ازدواج با رسولخدا صلی الله علیه وآلهكرد و شوق‏همسری آنحضرت را به سر او انداخت.
خديجه بعنوان اجرت چهار شتر به رسولخدا داد ميسره را نيز بخاطر مژده‏ای كه به او داده بود آزاد كرد و آنگاه بنزد ورقة بن نوفل‏كه پسر عموی خديجه بود و بدين مسيح زندگی ميكرد و مطالعات‏زيادی در كتابهای دينی داشت رفت و داستان مسافرت‏محمد صلی الله علیه وآلهرا بشام و آنچه را ديده و شنيده بود همه را برای‏او تعريف كرد.
سخنان خديجه كه تمام شد ورقة بن نوفل بدو گفت:ای‏خديجه اگر آنچه را گفتی راست‏باشد بدانكه محمد پيامبر ين‏امت‏خواهد بود،و من هم از روی اطلاعاتی كه بدست آورده‏ام‏منتظر ظهور چنين پيغمبری هستم و ميدانم كه اين امت را پيامبری‏است كه اكنون زمان ظهور و آمدن او است.
اين جريانات كه بفاصله كمی برای خديجه پيش آمده بود اورا بيش از پيش مشتاق همسری با محمد صلی الله علیه وآلهكرد و با اينكه‏بزرگان قريش آرزوی همسری او را داشتند و بخواستگارانی كه‏فرستاده بودند پاسخ منفی داده و همه را رد كرده بود در صدد برآمدتا بوسيله‏ای علاقه خود را به ازدواج با محمد صلی الله علیه وآلهباطلاع‏آنحضرت برساند،و از اينرو بدنبال‏«نفيسه‏»-دختر«منية‏»كه‏يكی از زنان قريش و دوستان خديجه بود-فرستاد و بطورخصوصی درد دل خود را به او گفت و از او خواست تا نزدمحمد صلی الله علیه وآلهبرود و هرگونه كه خود صلاح ميداند موضوع را بآنحضرت بگويد.
نفيسه بنزد محمد صلی الله علیه وآلهآمد و به آنحضرت عرض كرد:
-ای محمد چرا زن نمی‏گيری؟
حضرت پاسخ داد:
-چيزی ندارم كه به كمك آن زن بگيرم!
نفيسه گفت:
اگر من اشكال كار را برطرف كنم و زنی مال دار و زيبااز خانواده‏ای شريف و اصيل برای تو پيدا كنم حاضر به ازدواج‏هستی؟
فرمود:از كجا چنين زنی می‏توانم پيدا كنم؟
گفت:من اينكار را خواهم كرد و خديجه را برای اينكار آماده‏می‏كنم سپس بنزد خديجه آمد و جريان را گفت و قرار شدترتيب كار را بدهند.
موضوع از صورت خصوصی بيرون آمد و به اطلاع عموهای‏رسولخدا صلی الله علیه وآلهو عموی خديجه عمرو بن اسد و ديگر نزديكان رسيدو ترتيب مجلس خواستگاری و عقد داده شد.
و در پاره‏ای از نقل‏ها مانند روايت ابن اسحاق در سيره نامی از«نفيسه‏»و وساطت او در اينباره ذكر نشده،و پيشنهاد آن پس از اين سفر،از طرف خود خديجه و بدون واسطه نقل گرديده،و عبارت سيره اينگونه است:
«...و كانت‏خديجه امراة حازمة شريفة لبيبة،مع مااراد الله بها من كرامته،فلما اخبرها ميسرة بما اخبرها به‏بعثت الی رسول الله صلی الله عليه و سلم،فقالت له-فيمايزعمون-يابن عم:انی قد رغبت فيك لقرابتك،وسطتك في‏قومك،و امانتك و حسن خلقك و صدق حديثك،ثم عرضت‏عليه نفسها،و كانت‏خديجه يومئذ اوسط نساء قريش نسباو اعظمهن شرفا،و اكثرهن مالا،كل قومها كان حريصاعلی ذلك منها لو يقدر عليه‏» (2) يعنی:خديجه زنی دور انديش و شريف و خردمند بود، گذشته‏از آنكه خدای سبحان نيز اراده بزرگواری آنزن را فرموده بود،و بدين جهت‏بود كه چون ميسرة آن گزارش را بدو داد بنزد رسول‏خدا صلی الله علیه وآلهفرستاد و چنانچه گفته‏اند پيغام داد كه ای عموزاده:
من بخاطر خويشاوندی و شرافت‏خانوادگی شما و امانت و حسن‏ خلق و راستگوئی كه در شخص شما وجود دارد به ازدواج با شماعلاقمند شده‏ ام..و بدين ترتيب خود را بر آنحضرت عرضه‏د اشت،و خديجه در آنروز از نظر نسب در ميان زنان قريش از ديگران برتر و شرافتمند تر و از نظر ثروت ثروتمندتر بود،و همه ‏مردان مكه علاقمند به ازدواج با او بودند...
كه البته اين روايت‏با نقلهای ديگر قابل جمع است كه‏در آغاز برای استمزاج و نظر خواهی نفيسه را نزد آنحضرت فرستاده، و پس از جلب رضايت رسول خدا صلی الله علیه وآلهخود او مستقيما پيشنهادازدواج را داده باشد،چنانچه برخی گفته‏اند.
و اين بود اصل داستان و دنباله آن تا مراسم مجلس عقد،ولی‏تذكر چند مطلب بعنوان نقد و بررسی در اين داستان لازم است:
نقد و بررسی اين داستان:1-نخستين مطلبی كه مورد بحث واقع شده،صحت و سقم‏صل اين داستان و اثبات وقوع آن از نظر تاريخی است،زيرا اين‏داستان نيز همانند داستان سفر قبلی رسولخدا صلی الله علیه وآلهبهمراه‏ابوطالب مورد خدشه و ترديد است و روايت متقن و مسندی دراينباره بدست ما نرسيده جز همان رواياتی كه يا بدون سند و يابصورت مرفوع از ابن اسحاق و جابر و خزيمه نقل شده كه از نظرحديث‏شناسان چندان اعتباری ندارد،چنانچه بر اهل فن پوشيده‏نيست،و همان خدشه‏هائی كه در حديث‏بحيرای راهب و سفرقبلی رسول خدا صلی الله علیه وآلهبود در اينجا نيز وجود دارد،و خلاصه اين داستان در حديث معتبری نقل نشده...
2-در عموم اين روايات اين جمله به چشم می‏خورد كه‏خديجه رسول خدا صلی الله علیه وآلهرا اجير كرد...و همين ماجرا سبب اين‏ازدواج گرديد در صورتی كه در حديث ديگری كه از عمار بن ياسرنقل شده و يعقوبی در تاريخ خود آنرا روايت نموده، عمار بن ياسرگويد:داستان ازدواج ربطی به سفر رسول خدا صلی الله علیه وآلهو اجيرشدن آنحضرت برای خديجه نداشته،و اساسا رسول خدا صلی الله علیه وآلهدر طول زندگی خود نه اجير خديجه و نه اجير احدی از مردم ديگرنشد...
و روايت عمار بن ياسر اينگونه است كه می‏گويد:
«انا اعلم بتزويج رسول الله‏ صلی الله علیه وآلهخديجه بنت‏خويلد،كنت‏صديقا له فانا لنمشی يوما بين الصفا و المروه اذ بخديجه نت‏خويلدو اختها هاله،فلما رات رسول الله‏ صلی الله علیه وآلهجائتنی هاله اختها،فقالت:
يا عمار ما لصاحبك حاجه في خديجة؟قلت:و الله ما ادری!فرجعت‏فذكرت ذلك له،فقال:ارجع فواضعها وعدها يوما تاتيها... »
يعنی-من از داستان ازدواج رسول خدا صلی الله علیه وآلهبا خديجه دخترخويلد آگاه‏ترم من كه با آنحضرت دوست نزديك بودم روزی‏بهمراه رسول خدا ميان صفا و مروه می‏رفتيم كه ناگهان خديجه‏و خواهرش هاله پديدار شدند،و چون خديجه رسول خدا صلی الله علیه وآله را ديدار كرد خواهرش هاله بنزد من آمد و گفت:
ای عمار دوست تو را در خديجه نيازی نيست؟(و علاقه به‏ازدواج با او ندارد؟)
گفتم:بخدا سوگند اطلاعی ندارم.و پس از اين گفتگوبازگشته و مطلب را برای آنحضرت باز گفتم،رسولخدا صلی الله علیه وآله فرمود: برگرد و(برای گفتگو در اينباره)با او وعده ديداری را درروزی قرار بگذار تا نزد او برويم...
و در پايان اين روايت اينگونه است كه می‏گويد:
«...و انه ما كان مما يقول الناس انها استاجرته بشی‏ء و لا كان‏اجيرا لاحد قط‏»يعنی:جريان اينگونه كه مردم می‏گويند نبود و خديجه رسول‏خدا صلی الله علیه وآلهرا برای كاری اجير نكرد،و آن حضرت هيچگاه اجيركسی نشد.
و البته اين روايت هم در بی‏اعتباری همانند روايات قبلی‏است،و يعقوبی نيز آن را به اين صورت نقل كرده كه‏«روی‏بعضهم عن عمار بن ياسر...»
و در متن روايت هم جمله‏ای هست كه قابل خدشه است ولی می‏تواند آن روايات كم اعتبار قبلی را نيز كم اعتبارتر كندو موجب ترديد بيشتری در صحت آنها گردد...
مگر آنكه كسی پاسخ دهد كه كارگری رسول خدا صلی الله علیه وآلهبرای خديجه بصورت مضاربه و شركت در سود حاصله بوده نه‏اجاره اصطلاحی،چنانچه در برخی از روايات نيز بدان تصريح‏شده مانند روايت كشف الغمه كه در بحار الانوار نقل شده‏و عبارت آن چنين است:
«...كانت‏خديجه بنت‏خويلد امراة تاجرة ذات شرف و مال‏تستاجر الرجال في مالها،و تضاربهم اياه بشي‏ء تجعله لهم‏منه...» (3) و عبارت سيره ابن هشام نيز بدون كم و زياد همين گونه‏است (4) كه از اين عبارت می‏توان استفاده كرد كه تعبير به‏«اجير»و«استيجار»نيز در روايات ديگر ممكن است‏بهمين‏معنای مضاربه باشد و به اصطلاح تسامحی از اين نظر درعبارت شده باشد...
3-چنانچه از روايات قبلی و همين روايت عمار بن ياسراستفاده شد بر فرض صحت اصل داستان،ارتباط آن با ازدواج خديجه و آنحضرت نيز ثابت نشده،و از اينجهت نيز اين روايات‏قابل بحث و بررسی است و خالی از خدشه نخواهد بود.

پی نوشتها:

1-مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 41(ط قم)و نظير اين حديث را ابن حجر نيزدر كتاب الاصابه ج 4 ص 274 بسند خود از ابن عباس روايت كرده است.
2-سيره ابن هشام ج 1 ص 189
3-بحار الانوار ج 16 ص 9
4-سيره ابن هشام ج 1 ص 187

خواندن 2561 دفعه