درسهائي از تاريخ تحليلي اسلام درباره حضرت خدیجه

(0 رای‌ها)

مقدمه

استقبال دانش پژوهان و علاقمندان به تاريخ اسلام ما را بر آن داشت که سلسله مقالاتي را که تحت عنوان «درسهائي از تاريخ تحليلي اسلام » به قلم دانشمند گرانمايه جناب حجة الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي در ماهنامه پاسدار اسلام تقديم امت اسلامي مي گردد به صورت کتابي مستقل تجديد چاپ و منتشر کنيم.بخش نخست اين مجموعه که به عنوان جلد اول «درسهائي ازتاريخ تحليلي اسلام » انتشار يافت طي مدتي کوتاه ناياب و تجديدچاپ گرديد و همين امر موجب شد تا مجموعه بخش دوم اين سلسله مقالات به صورت جلد دوم اين کتاب تهيه شود و با تجديد نظر واضافات مؤلف محترم به چاپ و نشر آن اقدام شود.پاسدار اسلام ضمن تشکر از زحمات ارزنده استاد بزرگوار وقدرداني از استقبال امت «پاسدار اسلام » نسبت به آثار علمي اميدواراست با نشر جلد دوم اين مجموعه گاهي در جهت خدمت و اشاعه فرهنگ اسلامي برداشته و اين کار مورد قبول خداوند منان قرار گيردانشاء الله.

پاسدار اسلام ربيع الثاني 1408


فصل اول: ازدواج با خدیجه
خدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبد العزی بن قصی بن کلاب بود که نسب وی با رسول خدا «ص» در قصی بن کلاب متحدمی شود، و عموما نوشته اند که وی قبل از ازدواج با رسول خدا «ص» دو شوهر کرده بود:
اول- ابی هاله هند بن زراره تمیمی-که خدیجه از او پسری پیدا کرد و نامش را همانند نام خودش «هند» گذارد، و از این «هند» روایاتی نیز در کتابهای حدیثی نقل شده، مانند روایات معروفی که درباره اوصاف رسول خدا «ص» و شمائل آنحضرت از وی نقل شده و اهل حدیث آنها را در کتابهای خود نقل کرده اندنظیر روایت صدوق «ره» در عیون الاخبار و معانی الاخبار و روایت مکارم الاخلاق، و غیره و حضرت مجتبی «ع» به این عنوان از وی حدیث نقل فرموده و می فرماید: «حدثنی خالی» ... (1)
و گویند او مردی فصیح و سخنور بوده و بعثت رسول خدا «ص» و اسلام را درک کرده و جزء مهاجران در جنگ بدر و احد نیز شرکت داشته، و او کسی است که می گفت:
«انا اکرم الناس ابا و اما و اخا و اختا، ابی رسول الله صلی الله علیه و آله و اخی القاسم، و اختی فاطمه، و امی خدیجه...» (2)و گویند: وی در جنگ جمل در رکاب امیر مؤمنان بشهادت رسید.
و نیز گویند: او فرزندی نیز داشته که نام او نیز هند بوده و گفته اند او نیز در لشکریان مصعب بن زبیر بود و در جنگ اوبا مختار به قتل رسید... که او را هند بن هند می گفته اند، ولی بر طبق نقل قتاده نام خود ابی هاله «هند» بوده و هند بن هند همان فرزند خدیجه بوده نه فرزند فرزند او. (3)
و برخی گفته اند: خدیجه از ابی هاله پسر دیگری هم داشته بنام هاله که بهمین جهت او را ابی هاله گفته اند، ولی برخی دیگر هاله را فرزند خواهر خدیجه دانسته و چنین فرزندی برای خدیجه ذکر نکرده اند.
دوم- شوهر دوم خدیجه عتیق بن عائد مخزومی است که پس از مرگ ابو هاله بهمسری وی درآمد و در برخی از تواریخ دختری بنام «هند» نیز از عتیق بن عائد برای خدیجه ذکر کرده اند، و گفته اند: وی مادر محمد بن صیفی مخزومی است که ازرسول خدا «ص» حدیث نقل کرده و به فرزندان او «بنی طاهره» می گفتند. (4)
و کمالات (5)دیگری که داشت خواستگاران زیادی پیدا کرد چنانچه در برخی از روایات آمده که عقبة بن ابی معیطو صلت بن ابی اهاب و ابو جهل و ابو سفیان از او خواستگاری کرده و او همه را رد کرد(6)ولی از آنجا که خدای تعالی افتخار همسری رسول خدا «ص» و خدمات بعدی او را به اسلام و رهبر گرانقدر آن برای وی مقدر کرده بود بهمسری آنحضرت درآمد، و اما انگیزه این ازدواج چه بوده و داستان از کجا شروع شده، در روایات مختلف ذکر شده که ذیلا می خوانید:
1- بحار الانوار ج 16 ص 148-155. و سیره ابن هشام (پاورقی) جلد 1 ص 1182- بحار الانوار ج 16 ص 148-155. و سیره ابن هشام (پاورقی) جلد 1صفحه 187.3- بحار الانوار ج 16 ص 10.4-این را هم بد نیست بدانید که در این ترتیب دو شوهر که ذکر شد نیز اختلاف است و آنچه نقل شد طبق گفته مشهور است، ولی برخی گفته اند نخست به ازدواج عتیق بن عائد مخزومی درآمد و پس از او همسر ابی هاله هند بن زراره گردید، چنانچه در کتاب فقه السیره (ص 69) و کشف الغمه اربلی (بحار الانوار ج 16 ص 10) نقل شده است.
5- چنانچه از روایات و تواریخ بدست می آید خدیجه این ثروت بسیار را از ارث پدرو دو شوهر و تجارت های بسیاری که برای او می کردند بدست آورده بود، و در مقدار آن رقمهای مبالغه آمیزی در تواریخ دیده می شود که سند متقن و صحیحی برای آن رقمهادر دست نیست مانند هشتاد هزار شتر و امثال آن... و الله اعلم.
6- بحار الانوار ج 16 ص 22. 

انگیزه این ازدواج فرخنده

عموما نوشته اند ماجرای این ازدواج میمون و مبارک از اینجاشروع شد که بنا به پیشنهاد جناب ابو طالب، یا درخواست خدیجه، رسول خدا «ص» بصورت اجیر یا بعنوان مضاربه برای خدیجه به سفری تجارتی اقدام کرد، و بخاطر سود فراوانی که در اثر تدبیر ودرایت آنحضرت از این سفر نصیب خدیجه شد آن بانوی مکرمه علاقمند به این وصلت گردید و مقدمات این ازدواج فراهم شد...

که البته اصل داستان و پاره ای از خصوصیاتی که در آن ذکر شده مورد نقد و بررسی است که بعدا خواهیم گفت.

و از پاره ای روایات دیگر نیز استفاده می شود که این علاقه و اشتیاق پیش از آن سفر تجارتی در دل خدیجه پیدا شده بودو جریان سفر مزبور، بر فرض صحت، به این عشق و علاقه کمک کرد.

ابن شهر آشوب «ره» در کتاب مناقب خود روایت کرده که در روز عیدی زنان قریش در مسجد گرد هم جمع شده بودند که مردی یهودی در برابر آنها آمده و گفت:

«لیوشک ان یبعث فیکن نبی فایکن استطاعت ان تکون له ارضایطاها فلتفعل» .

-نزدیک است در میان شما پیامبری برانگیخته شود پس هر یک از شما زنان که بتواند زمین خوبی برای گام زدن او باشدحتما اینکار را بکند...

زنان قریش در برابر این گستاخی و جسارتی که به آنها کرده بود او را با مشتهای سنگریزه از نزد خود راندند ولی این گفتار مردیهودی بارقه ای در دل خدیجه که در جمع آن زنان حضور داشت ایجاد کرد و محبتی از پیامبر گرامی اسلام در قلب او جایگیرساخت... (7)

البته باید برای توضیح بیشتر این مطلب را به این حدیث اضافه کرد که طبق روایات پسر عموی خدیجه یعنی ورقة بن نوفل نیزکه از ادیان آسمانی و انبیاء الهی اطلاعاتی داشت و کتابهائی رادر این زمینه خوانده بود خبرهائی از ظهور آنحضرت داده بود، و درپاره ای از اوقات آن روایات را بر آنحضرت منطبق می دانست...

بشرحی که در داستان سفر تجارتی رسول خدا «ص» خواهد آمدو همچنین روایات و خبرها و پیشگوئیهای دیگری که در اثر آن خبرها خدیجه در حد زیادی امیدوار شده بود که آن پیامبر مبعوث محمد «ص» خواهد بود، و البته جریان آن مسافرت نیز که نقل شده ممکن است به این علاقه و امید کمک کرده باشد...

و اما داستان سفر تجارتی رسول خدا «ص» برای خدیجه به اجمال و تفصیل نقل شده و در کتابهای شیعه و اهل سنت روایت شده، و ما تفصیل آنرا در کتاب زندگانی رسول خدا «ص» ذکرکرده ایم که ذیلا از نظر شما می گذرد، و سپس به تجزیه و تحلیل و نقد و بررسی آن می پردازیم:

7- مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 41 (ط قم) و نظیر این حدیث را ابن حجر نیزدر کتاب الاصابه ج 4 ص 274 بسند خود از ابن عباس روایت کرده است.


سفر تجارتی رسول خدا «صلوات الله علیه و آله» برای خدیجه

اینان نوشته اند روزی که رسول خدا «ص» عازم سفر شام و تجارت برای خدیجه گردید، و هنگامی که می خواستند حرکت کنند خدیجه غلام خود «میسرة» را نیز همراه آنحضرت روانه کردو بدو دستور داد همه جا از محمد «ص» فرمانبرداری کندو خلاف دستور او رفتاری نکند.

عموهای رسول خدا «ص» و بخصوص ابوطالب نیز در وقت حرکت بنزد کاروانیان آمده و سفارش آنحضرت را به اهل کاروان کردند و بدین ترتیب کاروان بقصد شام حرکت کرد و مردمی که برای بدرقه رفته بودند بخانه های خود بازگشتند.

وجود میمون و با برکت رسول خدا «ص» که بهر کجا قدم میگذارد برکت و فراخی نعمت را با خود بدانجا ارمغان می بردموجب شد که اینبار نیز کاروان مکه مانند چند سال قبل، ازآسایش و سود بیشتری برخوردار گردد و آن تعب و رنج و مشقتهای سفرهای پیش را نبیند، و از اینرو زودتر از معمول بحدود شام رسیدند.

مورخین عموما نوشته اند: هنگامی که رسول خدا «ص» بنزدیکی شام-یا همان شهر بصری-رسید از کنار صومعه ای عبورکرد و در زیر درختی که در آن نزدیکی بود فرود آمده و نشست.

صومعه مزبور از راهبی بود که «نسطورا» نام داشت، و با «میسرة» که در سفرهای قبل از آنجا عبور میکرد آشنائی پیدا کرده بود.

«نسطورا» از بالای صومعه خود قطعه ابری را مشاهده کرده بود که بالای سر کاروانیان سایه افکنده و هم چنان پیش رفت تا بالای سر آندرختی که محمد «ص» پای آن منزل کرد ایستاد.

میسرة که بدستور بانوی خود همه جا همراه رسول خدا «ص» بود، و از آنحضرت جدا نمی شد ناگهان صدای نسطورا را شنید که او را بنام صدا میزند!

میسرة برگشت و پاسخ داده گفت: «بله» !

نسطورا-این مردی که پای درخت فرود آمده کیست؟

میسرة-مردی از قریش و از اهل مکه است!

نسطورا بمیسرة گفت: بخدا سوگند زیر این درخت جز پیغمبرفرود نیاید، و سپس سفارش آنحضرت را به میسرة و کاروانیان کرد و از نبوت آنحضرت در آینده خبرهائی داد.

کار خرید و فروش و مبادله اجناس کاروانیان بپایان رسیدو آماده مراجعت بمکه شدند، میسرة در راه که بسوی مکه می آمدند حساب کرد و دید سود بسیاری در این سفر عائد خدیجه شده از اینرو بنزد رسول خدا «ص» آمده گفت: ما سالها است برای خدیجه تجارت می کنیم و در هیچ سفری این اندازه سود نبرده ایم، و از اینرو بسیار خوشحال بود و انتظار میکشید هر چه زودتر بمکه برسند و خود را بخدیجه رسانده و این مژده را به او بدهد.

و چون به پشت مکه و وادی «مر الظهران» رسیدند بنزدرسول خدا آمده گفت: خوب است شما جلوتر از کاروان بمکه بروید و جریان مسافرت و سود بسیار این تجارت را به اطلاع خدیجه برسانید!

نزدیک ظهر بود و خدیجه در آنساعت در غرفه ای که مشرف بر کوچه های مکه بود نشسته بود ناگاه سواری را دید که از دوربسمت خانه او می آید و لکه ابری بالای سر او است و چنان است که پیوسته بدنبال او حرکت می کند و او را سایبانی می نماید.

سوار نزدیک شد و چون بدر خانه خدیجه رسید و پیاده شد دید

محمد «صلوات الله علیه و آله» است که از سفر تجارت باز می گردد.

خدیجه مشتاقانه او را بخانه درآورد و حضرت با بیان شیرین و سخنان دلنشین خود جریان مسافرت و سود بسیاری را که عائدخدیجه شده بود شرح داد و خدیجه محو گفتار آنحضرت شده بودو پیوسته در فکر آن لکه ابر بود و چون سخنان رسول خدا «ص» تمام شد پرسید:

-میسرة کجاست؟

-فرمود: بدنبال ما او هم خواهد آمد.

خدیجه: که می خواست به بیند آیا آن ابر برای سایبانی اودوباره میآید یا نه. گفت: خوبست بنزد او بروی و با هم بازگردید!

و چون حضرت از خانه بیرون رفت خدیجه بهمان غرفه رفت و بتماشا ایستاد و با کمال تعجب مشاهده کرد که همان ابر آمدو بالای سر آنحضرت سایه افکند تا از نظر پنهان گردید.

بدنبال این ماجرا میسرة هم از راه رسید و جریان مسافرت و آنچه را دیده و از نسطورای راهب شنیده بود برای خدیجه شرح داد و با مشاهدات قبلی خدیجه و چیزهائی که از مرد یهودی شنیده بود او را مشتاق ازدواج با رسول خدا «صلوات الله علیه و آله» کرد و شوق همسری آنحضرت را به سر او انداخت.

خدیجه بعنوان اجرت چهار شتر به رسول خدا داد میسره را نیز بخاطر مژده ای که به او داده بود آزاد کرد و آنگاه بنزد ورقة بن نوفل که پسر عموی خدیجه بود و بدین مسیح زندگی میکرد و مطالعات زیادی در کتابهای دینی داشت رفت و داستان مسافرت محمد «صلوات الله علیه و آله» را بشام و آنچه را دیده و شنیده بود همه را برای او تعریف کرد.

سخنان خدیجه که تمام شد ورقة بن نوفل بدو گفت: ای خدیجه اگر آنچه را گفتی راست باشد بدانکه محمد پیامبر این امت خواهد بود، و من هم از روی اطلاعاتی که بدست آورده ام منتظر ظهور چنین پیغمبری هستم و میدانم که این امت را پیامبری است که اکنون زمان ظهور و آمدن او است.

این جریانات که بفاصله کمی برای خدیجه پیش آمده بود اورا بیش از پیش مشتاق همسری با محمد «ص» کرد و با اینکه بزرگان قریش آرزوی همسری او را داشتند و بخواستگارانی که فرستاده بودند پاسخ منفی داده و همه را رد کرده بود در صدد برآمدتا بوسیله ای علاقه خود را به ازدواج با محمد «ص» باطلاع آنحضرت برساند، و از اینرو بدنبال «نفیسه» -دختر «منیة» که یکی از زنان قریش و دوستان خدیجه بود-فرستاد و بطورخصوصی درد دل خود را به او گفت و از او خواست تا نزدمحمد «ص» برود و هرگونه که خود صلاح میداند موضوع

را بآنحضرت بگوید.

نفیسه بنزد محمد «صلوات الله علیه و آله» آمد و به آنحضرت عرض کرد:

-ای محمد چرا زن نمی گیری؟

حضرت پاسخ داد:

-چیزی ندارم که به کمک آن زن بگیرم!

نفیسه گفت:

اگر من اشکال کار را برطرف کنم و زنی مال دار و زیبااز خانواده ای شریف و اصیل برای تو پیدا کنم حاضر به ازدواج هستی؟

فرمود: از کجا چنین زنی می توانم پیدا کنم؟

گفت: من اینکار را خواهم کرد و خدیجه را برای اینکار آماده می کنم سپس بنزد خدیجه آمد و جریان را گفت و قرار شدترتیب کار را بدهند.

موضوع از صورت خصوصی بیرون آمد و به اطلاع عموهای رسول خدا «ص» و عموی خدیجه عمرو بن اسد و دیگر نزدیکان رسیدو ترتیب مجلس خواستگاری و عقد داده شد.

و در پاره ای از نقل ها مانند روایت ابن اسحاق در سیره نامی از «نفیسه» و وساطت او در اینباره ذکر نشده، و پیشنهاد آن پس از این سفر، از طرف خود خدیجه و بدون واسطه نقل گردیده، و عبارت سیره اینگونه است:

«... و کانت خدیجه امراة حازمة شریفة لبیبة، مع مااراد الله بها من کرامته، فلما اخبرها میسرة بما اخبرها به بعثت الی رسول الله صلی الله علیه و سلم، فقالت له-فیمایزعمون-یابن عم: انی قد رغبت فیک لقرابتک، وسطتک فی قومک، و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک، ثم عرضت علیه نفسها، و کانت خدیجه یومئذ اوسط نساء قریش نسباو اعظمهن شرفا، و اکثرهن مالا، کل قومها کان حریصاعلی ذلک منها لو یقدر علیه» (8)

یعنی: خدیجه زنی دور اندیش و شریف و خردمند بود، گذشته از آنکه خدای سبحان نیز اراده بزرگواری آنزن را فرموده بود، و بدین جهت بود که چون میسرة آن گزارش را بدو داد بنزد رسول خدا «صلوات الله علیه و آله» فرستاد و چنانچه گفته اند پیغام داد که ای عموزاده:

من بخاطر خویشاوندی و شرافت خانوادگی شما و امانت و حسن خلق و راستگوئی که در شخص شما وجود دارد به ازدواج با شماعلاقمند شده ام. . و بدین ترتیب خود را بر آنحضرت عرضه داشت، و خدیجه در آنروز از نظر نسب در میان زنان قریش از دیگران برتر و شرافتمندتر و از نظر ثروت ثروتمندتر بود، و همه مردان مکه علاقمند به ازدواج با او بودند...

که البته این روایت با نقل های دیگر قابل جمع است که در آغاز برای استمزاج و نظر خواهی نفیسه را نزد آنحضرت فرستاده، و پس از جلب رضایت رسول خدا «صلوات الله علیه و آله» خود او مستقیما پیشنهادازدواج را داده باشد، چنانچه برخی گفته اند.

و این بود اصل داستان و دنباله آن تا مراسم مجلس عقد، ولی تذکر چند مطلب بعنوان نقد و بررسی در این داستان لازم است:

نقد و بررسی این داستان

1-نخستین مطلبی که مورد بحث واقع شده، صحت و سقم صل این داستان و اثبات وقوع آن از نظر تاریخی است، زیرا این داستان نیز همانند داستان سفر قبلی رسول خدا «ص» بهمراه ابوطالب مورد خدشه و تردید است و روایت متقن و مسندی دراینباره بدست ما نرسیده جز همان روایاتی که یا بدون سند و یابصورت مرفوع از ابن اسحاق و جابر و خزیمه نقل شده که از نظرحدیث شناسان چندان اعتباری ندارد، چنانچه بر اهل فن پوشیده نیست، و همان خدشه هائی که در حدیث بحیرای راهب و سفرقبلی رسول خدا «صلوات الله علیه و آله» بود در اینجا نیز وجود دارد، و خلاصه این داستان در حدیث معتبری نقل نشده...

2-در عموم این روایات این جمله به چشم می خورد که خدیجه رسول خدا «ص» را اجیر کرد... و همین ماجرا سبب این ازدواج گردید در صورتی که در حدیث دیگری که از عمار بن یاسرنقل شده و یعقوبی در تاریخ خود آنرا روایت نموده، عمار بن یاسرگوید: داستان ازدواج ربطی به سفر رسول خدا «ص» و اجیرشدن آنحضرت برای خدیجه نداشته، و اساسا رسول خدا «صلوات الله علیه و آله»در طول زندگی خود نه اجیر خدیجه و نه اجیر احدی از مردم دیگرنشد...

و روایت عمار بن یاسر اینگونه است که می گوید:

«انا اعلم بتزویج رسول الله «ص» خدیجه بنت خویلد، کنت صدیقا له فانا لنمشی یوما بین الصفا و المروه اذ بخدیجه بنت خویلدو اختها هاله، فلما رات رسول الله «ص» جائتنی هاله اختها، فقالت:

یا عمار ما لصاحبک حاجه فی خدیجة؟ قلت: و الله ما ادری! فرجعت فذکرت ذلک له، فقال: ارجع فواضعها وعدها یوما تاتیها...»

یعنی-من از داستان ازدواج رسول خدا «ص» با خدیجه دخترخویلد آگاه ترم من که با آنحضرت دوست نزدیک بودم روزی بهمراه رسول خدا میان صفا و مروه می رفتیم که ناگهان خدیجه و خواهرش هاله پدیدار شدند، و چون خدیجه رسول خدا «صلوات الله علیه و آله»را دیدار کرد خواهرش هاله بنزد من آمد و گفت:

ای عمار دوست تو را در خدیجه نیازی نیست؟ (و علاقه به ازدواج با او ندارد؟)

گفتم: بخدا سوگند اطلاعی ندارم. و پس از این گفتگوبازگشته و مطلب را برای آنحضرت باز گفتم، رسول خدا «صلوات الله علیه و آله»فرمود: برگرد و (برای گفتگو در اینباره) با او وعده دیداری را درروزی قرار بگذار تا نزد او برویم...

و در پایان این روایت اینگونه است که می گوید:

«... و انه ما کان مما یقول الناس انها استاجرته بشی ء و لا کان اجیرا لاحد قط»

یعنی: جریان اینگونه که مردم می گویند نبود و خدیجه رسول خدا «ص» را برای کاری اجیر نکرد، و آنحضرت هیچگاه اجیرکسی نشد.

و البته این روایت هم در بی اعتباری همانند روایات قبلی است، و یعقوبی نیز آن را به این صورت نقل کرده که «روی بعضهم عن عمار بن یاسر...» (9)

و در متن روایت هم جمله ای هست که قابل خدشه است ولی می تواند آن روایات کم اعتبار قبلی را نیز کم اعتبارتر کندو موجب تردید بیشتری در صحت آنها گردد...

مگر آنکه کسی پاسخ دهد که کارگری رسول خدا «صلوات الله علیه و آله»برای خدیجه بصورت مضاربه و شرکت در سود حاصله بوده نه اجاره اصطلاحی، چنانچه در برخی از روایات نیز بدان تصریح شده مانند روایت کشف الغمه که در بحار الانوار نقل شده و عبارت آن چنین است:

«... کانت خدیجه بنت خویلد امراة تاجرة ذات شرف و مال تستاجر الرجال فی مالها، و تضاربهم ایاه بشی ء تجعله لهم منه...» (10)

که از این عبارت می توان (11)استفاده کرد که تعبیر به «اجیر» و «استیجار» نیز در روایات دیگر ممکن است بهمین معنای مضاربه باشد و به اصطلاح تسامحی از این نظر درعبارت شده باشد...

3-چنانچه از روایات قبلی و همین روایت عمار بن یاسراستفاده شد بر فرض صحت اصل داستان، ارتباط آن با ازدواج خدیجه و آنحضرت نیز ثابت نشده، و از این جهت نیز این روایات قابل بحث و بررسی است و خالی از خدشه نخواهد بود.

8- سیره ابن هشام ج 1 ص 189[31]9- تاریخ یعقوبی ج 2 ص 1210- بحار الانوار ج 16 ص 911- سیره ابن هشام ج 1 ص 187


درباره سن رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) در هنگام ازدواج عموماگفته اند: آنحضرت در آن هنگام بیست و پنج سال از عمرشریفش گذشته بود

ولی درباره سن خدیجه علیها السلام اختلافی در روایات دیده می شود که مشهور در آنها نیز آن است که خدیجه در آن هنگام چهل سال داشت.

و در برابر این قول مشهور اقوال دیگری نیز هست مانند قول 25 سال و 28 سال و 30 سال و 35 و 45 سال... (1)و از برخی نقل شده که قول نخست را ترجیح داده اند ولی دلیلی برای آن ذکرنکرده است(2)، و شاید توجیه دیگری را که برخی از نویسندگان کرده اند بتواند دلیل و یا تاییدی بر این قول و یا قول های دوم وسوم نیز باشد که گفته اند:

... با توجه به فرزندانی که خدیجه بدنیا آورده می توان احتمال داد که سن خدیجه کمتر از چهل سال بوده و تاریخ نگاران عرب رقم «چهل» را بدلیل آنکه رقم کاملی است انتخاب کرده اند(3).

نگارنده گوید: تایید دیگر این گفتار نیز حمل فاطمه سلام الله علیها و ولادت آن بانوی محترمه در سال پنجم بعثت می باشد که انشاء الله در جای خود بطور تفصیل روی آن بحث خواهد شد و اکنون بطور اجمال بیان گردید، که چون طبق روایات معتبر محدثین شیعه رضوان الله علیهم فاطمه علیها السلام مولود اسلام بوده و در سال پنجم بعثت رسول خدا (صلوات الله علیه و آله)بدنیا آمده موجب ایراد برخی از برادران اهل سنت که ولادت آن بانوی عالمیان را پنج سال قبل از بعثت دانسته اند قرار گرفته، و موجب استبعاد آنان شده چون روی روایات شیعه و قول مشهور درباره سن حضرت خدیجه در وقت ازدواج با رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) لازم آیدکه خدیجه در سن 60 سالگی به فاطمه علیها السلام حامله شده باشد، و این مطلب روی جریان طبیعی و عادی بعید است، که البته این استبعاد پاسخهای دیگری هم دارد و یکی از آنها همین است که شنیدید و بقیه را هم انشاء الله تعالی در جای خود ذکر خواهیم کرد... و بهر صورت مشهور همان است که خدیجه در آن هنگام چهل ساله بوده ولی قول به اینکه بیست و هشت ساله بوده نیز خالی از قوت نیست چنانچه در چند حدیث آمده است، (4)و الله اعلم.

این را هم بد نیست بدانید که:

برخی عقیده دارند خدیجه سلام الله علیها در هنگام ازدواج بارسول خدا (صلوات الله علیه و آله) باکره بوده و قبلا شوهری نکرده بود، و در این باره به حدیثی که ابن شهر آشوب در مناقب روایت کرده تمسک جسته اند که می گوید:

«... و روی احمد البلاذری و ابو القاسم الکوفی فی کتابیهما و المرتضی فی الشافی، و ابو جعفر فی التلخیص:

ان النبی-صلی الله علیه و آله-تزوج بها و کانت عذراء...» .

«یؤکد ذلک ما ذکر فی کتابی الانوار و البدع: ان رقیه و زینب کانتا ابنتی هاله اخت خدیجه» . (5)

یعنی-احمد بلاذری و ابو القاسم کوفی در کتابهای خود وسید مرتضی در کتاب شافی و شیخ ابو جعفر طوسی در کتاب تلخیص روایت کرده اند که هنگامی که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) با خدیجه ازدواج کرد آن بانوی محترمه باکره بود، و تایید این گفتارمطلب دیگری است که در کتابهای الانوار و البدع روایت شده که رقیه و زینب دختران «هاله» خواهر خدیجه بوده اند نه خود خدیجه...

و نیز به گفتار صاحب کتاب الاستغاثه استشهاد کرده اند که گوید:

«... همه کسانی که اخبار نقل کرده و روایات ازآنها بجای مانده از شیعه و اهل سنت اجماع دارند که مردی از اشراف قریش و رؤسای آنها نمانده بود که به خواستگاری خدیجه نرود و در صدد آن برنیاید. وخدیجه همه آنها را بازگردانده و یا پاسخ رد به آنها دادو چون رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) او را بهمسری خویش درآوردزنان قریش بر او خشم کرده و از او کناره گیری کردندو به او گفتند: بزرگان و اشراف قریش از توخواستگاری کردند و بهمسری هیچیک از آنها درنیامدی و بهمسری محمد، یتیم ابوطالب که مرد فقیری است و مالی ندارد درآمدی؟ و با اینحال چگونه اهل فهم می توانند بپذیرند که خدیجه بهمسری مردی اعرابی از بنی تمیم درآمده و بزرگان قریش را نپذیرفته باشد؟ ... و این مطلبی است که مردم صاحب نظر آنرا نمی پذیرند...» (6).

و بدنبال آن این بحث عنوان شده که آیا رقیه و ام کلثوم که به همسری عثمان درآمدند و هم چنین زینب که همسر ابو العاص بن ربیع گردید دختران صلبی و واقعی رسول خدا  (صلوات الله علیه و آله)  بودند و یا ربیبه آنحضرت بوده اند... (7).

ولی بنظر نگارنده روایت ابن شهر آشوب با توجه به اینکه می تواند معنای دیگری داشته باشد که نمونه اش درباره برخی ازبزرگ زنان عالم نیز وارد شده و اکنون جای توضیح و بحث بیشتردر آن باره نیست نمی تواند در برابر آن شهرت بسیاری که درباره ازدواج خدیجه قبل از مفتخر شدن بهمسری رسول خدا با دو شوهرخود بود، مقاومت کند...

و چنانچه علامه شوشتری در قاموس الرجال گوید: اصل این نسبت نیز مورد تردید است و ابو القاسم کوفی نیز مردفاسد المذهب و بی عقلی بوده و سید و شیخ رحمهما الله تعالی نیزاحتمالا قول همان ابو القاسم کوفی را نقل کرده اند نه اینکه مختار خودشان بوده... (8).

و هم چنین استبعادی که در گفتار صاحب کتاب الاستغاثه بود نیروی برابری با آن شهرت را ندارد و بهتر آن است که این بحث را بهمین جا خاتمه داده و بدنبال بحث در موضوع بعدی برویم.

1- الصحیح من السیره ج 1 ص 126.2- الصحیح من السیره ج 1 ص 126.

3- تاریخ تحلیلی اسلام ج 1 ص 31-32.4- مناقب آل ابیطالب-ط قم-ج 1 ص 159.5- بحار الانوار ج 16 ص 10 و ص 12.

6- الاستغاثه ج 1 ص 70.7- قاموس الرجال ج 10 ص 431.8- الصحیح من السیره ج 1 ص 122-126.


مراسم عقد و ازدواج

مشهور آن است که خواستگاری و خطبه عقد بوسیله ابوطالب عموی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) انجام گردید و پذیرش وقبول آن نیز از سوی عمرو بن اسد-عموی خدیجه-صورت گرفت.
و در برابر این گفتار مشهور، اقوال دیگری نیز وجود دارد...
مانند اینکه خطبه عقد بوسیله حمزة بن عبد المطلب یا دیگری از عموهای آنحضرت انجام شد...
و یا اینکه پدر خدیجه-خویلد بن اسد-و یا پسر عموی خدیجه ورقة بن نوفل از طرف خدیجه قبول کرده و آن بانوی محترمه را به عقد رسول خدا درآورد...
و بلکه در پاره ای از روایات گفتار نابجای دیگری نیز نقل شده که خدیجه به پدر خود خویلد شرابی داده و او را مست کرد.
و او در حال مستی این ازدواج را پذیرفت چون به حال عادی بازگشت و از جریان مطلع گردید بنای مخالفت با این ازدواج راگذارده و بالاخره با وساطت و پا در میانی برخی از نزدیکان به ازدواج مزبور تن داده و آنرا پذیرفت...
که پاسخ آن را چند تن از راویان و اهل تاریخ عهده دار شده که ما متن گفتار ابن سعد را در طبقات برای شما انتخاب کرده ونقل می کنیم که پس از ذکر چند روایت بدین مضمون می گوید:
«و قال محمد بن عمر: فهذا کله عندنا غلط و وهم، و الثبت عندنا المحفوظ عن اهل العلم ان اباها خویلد بن اسدمات قبل الفجار، و ان عمها عمرو بن اسد زوجها رسول الله-صلی الله علیه و آله-» (9).
یعنی: محمد بن عمر گفته است که تمامی این روایات درنزد ما ناصحیح و موهوم است و صحیح و ثابت نزد ما ودانشمندان آن است که پدر خدیجه یعنی خویلد بن اسد پیش ازجنگ فجار از دنیا رفته بود و عمویش عمرو بن اسد او را به ازدواج رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) درآورد...
و نظیر همین عبارت از واقدی نقل شده(10)و هم چنین اقوال غیر مشهور دیگر را نیز پاسخ داده و نیازی بذکر آنها نیست... (11)
9- الطبقات الکبری ج 1 ص 133.10- بحار الانوار ج 16 ص 19. و تاریخ طبری ج 2 ص 36.11- برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب الصحیح من السیره ج 1 ص 113 به بعد نیزمراجعه کنید. 

یک اشتباه تاریخی دیگر
و نیز در پاره ای از روایاتی که در مورد این ازدواج فرخنده رسیده ظاهرا یک اشتباه دیگری نیز رخ داده که بجای عموی خدیجه-یعنی عمرو بن اسد-ورقة بن نوفل بن اسد (بعنوان عموی خدیجه) آمده که این مطلب گذشته از آنکه در اصل، خلاف مشهور است از نظر نسبی هم اشتباه است.
زیرا ورقة بن نوفل پسر عموی خدیجه است، نه عموی خدیجه...
و بعید نیست که اینکار از تصرفات ناقلان حدیث بوده که چون نام عموی خدیجه در حدیث آمده بوده و ورقة بن نوفل هم شهرتی افسانه ای داشته، آن عنوان را با این نام منطبق دانسته و به اینصورت درآورده اند.


مراسم عقد و ازدواج

خطبه عقد

مرحوم صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه و شیخ کلینی درکتاب شریف کافی با مقداری اختلاف خطبه عقدی را که بوسیله ابو طالب ایراد شده نقل کرده اند که متن آن طبق روایت شیخ صدوق (ره) اینگونه است:

«الحمد لله الذی جعلنا من زرع ابراهیم و ذریة اسماعیل، و جعل لنا بیتا محجوجا و حرما آمنا یجبی الیه ثمرات کل شی ء، و جعلنا الحکام علی الناس فی بلدنا الذی نحن فیه، ثم ان ابن اخی محمد بن عبد الله بن عبد المطلب لا یوزن برجل من قریش الا رجح، و لا یقاس باحد منهم الا عظم عنه، و ان کان فی المال قل، فان المال رزق حائل و ظل زائل، و له فی خدیجه رغبة و لها فیه رغبة، و الصداق ما سالتم عاجله و آجله، و له خطر عظیم و شان رفیع و لسان شافع جسیم» . (12)

یعنی: سپاس خدایرا که ما را از کشت و محصول ابراهیم وذریه اسماعیل قرار داد، و برای ما خانه مقدسی را که مقصودحاجیان است و حرم امنی است که میوه هر چیز بسوی آن گردآید بنا فرمود، و ما را در شهری که هستیم حاکمان بر مردم قرارداد.

سپس برادر زاده ام محمد بن عبد الله بن عبد المطلب مردی است که با هیچ یک از مردان قریش هم وزن نشود جز آنکه از اوبرتر است، و به هیچیک از آنها مقایسه نشود جز آنکه بر او افزون است، و او اگر چه از نظر مالی کم مال است ولی مال پیوسته درحال دگرگونی و بی ثباتی و همچون سایه ای رفتنی است، و اونسبت به خدیجه راغب و خدیجه نیز به او مایل است، و مهریه اور ا نیز هر چه نقدی و غیر نقدی بخواهید آماده است، و محمد راداستانی بزرگ و شانی والا و شهرتی عظیم خواهد بود.

و در کتاب شریف کافی اینگونه است که پس از این خطبه عموی خدیجه خواست بعنوان پاسخ ابوطالب سخن بگوید ولی به لکنت زبان دچار شد و نتوانست، از اینرو خدیجه خود بسخن آمده گفت:

عموجان: اگر چه شما بعنوان گواه اختیاردار من هستی ولی در اختیار انتخاب من خود شایسته تر از دیگران هستم، و اینک ای محمد من خود را به همسری تو درمی آورم و مهریه نیز هر چه باشد بعهده خودم و در مال خودم خواهد بود، اکنون به عموی خود (ابوطالب) دستور ده تا شتری نحر کرده و ولیمه ای ترتیب دهد وبنزد همسر خود آی!

ابوطالب فرمود: گواه باشید که خدیجه محمد (صلوات الله علیه و آله) رابهمسری خویش پذیرفت و مهریه را نیز در مال خودضمانت کرد!

برخی از قریشیان با تعجب گفت: شگفتا! که زنان مهریه مردان را بعهده گیرند؟!

ابوطالب سخت بخشم آمده روی پای خود ایستاد وگفت:

آری اگر مردی همانند برادر زاده من باشد زنان باگرانبهاترین مهریه خود خواهانشان می شوند و اگرهمانند شما باشند جز با مهریه گرانبها حاضر به ازدواج نمی شوند!

و در روایت خرائج راوندی است که چون خطبه عقدبپایان رسید و-محمد صلی الله علیه و آله-برخاست تابهمراه عمویش ابوطالب بخانه برود خدیجه به آنحضرت عرض کرد:

«... الی بیتک فبیتی بیتک و انا جاریتک» .

(13)یعنی: بسوی خانه خود بیا که خانه من خانه تو است ومن هم کنیز توام!

و از کتاب المنتقی کازرونی نقل شده که چون مراسم عقدبپایان رسید خدیجه به کنیزکان خود دستور داد حالت شادی بخود گرفته و دفها را بزنند و سپس به رسول خدا عرض کرد:

«... یا محمد مر عمک ابا طالب ینحر بکرة من بکراتک و اطعم الناس علی الباب و هلم فقل(14)مع اهلک، فاطعم

الناس و دخل رسول الله (صلوات الله علیه و آله) فقال مع اهله خدیجه» . (15)یعنی ای محمد به عمویت ابوطالب دستور ده شتر جوانی ازشترانت را نحر کند و مردم را بر در خانه اطعام کن و بیا در کنارخاندانت چاشت را به استراحت بگذران، و ابوطالب اینکار راکرد و رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) بنزد خدیجه آمده و در کنار او به استراحت روزانه پرداخت.

و این دو حدیث دلالت بر کمال علاقه و عشق خدیجه نسبت به رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) دارد چنانچه تا پایان عمر این عشق را نسبت به آنحضرت حفظ کرده بود. صلوات الله علیها.

12- فروع کافی ج 2 ص 19 و 20 و من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 397.13- خرائج راوندی ص 187.14- لفظ «قل» در اینجا از قیلوله بمعنای استراحت در چاشت گرفته شده، و برخی که شاید معنای آن را نفهمیده اند «لام» را تبدیل به «میم» کرده و «فقم» ضبط کرده اند، و خصوصیت وقت چاشت ظاهرا بدانجهت بوده که در شهر مکه غالباهوا گرم و عموما ساعت چاشت را تا نزدیک غروب در خانه ها به استراحت می گذرانده اند و آنگاه برای حوائج خود از خانه خارج می شده اند.15- بحار الانوار، ج 16 ص 10 و 12 و 19.


مهریه چقدر بود و چه کسی پرداخت؟

در اینکه مهریه چقدر بود و پرداخت آن را چه کسی به عهده گرفت اختلافی در روایات دیده می شود، که از آنجمله روایت بالا است که در آن بدون ذکر مقدار آمده است که پرداخت آن راخدیجه بعهده گرفت.

و از کشف الغمه از ابن حماد و نیز از ابن عباس نقل شده که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) خدیجه را با مهریه دوازده وقیه طلا به ازدواج خویش درآورد و مهریه زنان دیگر آنحضرت نیز همین مقداربود. (16)

و در اعلام الوری طبرسی دوازده وقیه و نیم ذکر شده چنانچه از دانشمندان اهل سنت نیز مؤلف سیرة الحلبیه همین قول را نقل کرده و سپس گفته است که هر وقیه چهل درهم است که درنتیجه مجموع مهریه پانصد درهم شرعی بوده.

و تفاوت دیگری که در نقل سیره حلبیه دیده می شود آن است که گوید: پرداخت مهریه مزبور را ابوطالب بعهده گرفت. (17)

و قول دیگری که در سیره حلبیه و سیره ابن هشام و برخی ازتواریخ دیگر آمده آن است که گفته اند:

«و اصدقها رسول الله-صلی الله علیه و آله-عشرین بکرة» . (18)

یعنی رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) به خدیجه بیست شتر ماده جوان مهریه داد و در نقل دیگری نیز آمده که ورقة بن نوفل خدیجه را با مهریه چهارصد دینار به عقد رسول خدا-صلی الله علیه و آله-درآورد(19)

و از کامل مبرد نقل شده که بیست شتر را ابوطالب بعهده گرفت و دوازده وقیه و نیم طلا را خود رسول خدا پرداخت که مهریه مجموع آنها بود. (20)

نگارنده گوید: روایاتی که در باب «مهر السنه» آمده همان روایت پانصد درهم را تایید می کنند، چنانچه در چند حدیث بااندک اختلافی آمده که امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند:

«ما زوج رسول الله-صلی الله علیه و آله-شیئا من بناته و لا تزوج شیئا من نسائه علی اکثر من اثنی عشر اوقیة و نش یعنی نصف اوقیه» . (21)

یعنی تزویج نکرد رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) هیچیک از دختران خود ونه هیچیک از زنانش را به بیش از دوازده وقیه و نیم.

و طبرسی (ره) در اعلام الوری گوید: «... و مهرها اثنتا عشرة اوقیه و نش و کذلک مهر سایر نسائه» . (22)و در روایت امام صادق علیه السلام اینگونه است که فرمود:

«ما تزوج رسول الله-صلی الله علیه و آله-شیئا من نسائهو لا زوج شیئا من بناته علی اکثر من اثنی عشر اوقیه و نش، و الاوقیه اربعون درهما، و النش عشرون درهما» . (23)

و در داستان ازدواج حضرت جواد الائمة علیه السلام با دخترمامون عباسی نیز آمده که فرمود:

«... و بذلت لها من الصداق ما بذله رسول الله-صلی الله علیه و آله-لازواجه و هو اثنتا عشرة اوقیه و نش-و علی تمام الخمسمائة...» . (24)یعنی من صداق او را همان قرار دادم که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) به زنانش بذل فرمود و آن دوازده وقیه و نیم بود که تمامی پانصد درهم بر ذمه من است...

16- بحار الانوار-ج 16 ص 10 و 12 و 21917- سیره حلبیه ج 1 ص 165.18- سیره حلبیه ج 1 ص 165 و سیره ابن هشام ج 1 ص 190 و سیره المصطفی ص 60و سیره النبی ج 1 ص 206.19- بحار الانوار ج 16 ص 19.20- منتقی النقول ص 139 گ.21- اعلام الوری ص 147. یعنی مهر خدیجه دوازده وقیه و نیم بود چنانچه مهریه زنان دیگر آنحضرت نیز همین مقدار بود.22-بحار الانوار ج 103 ص 347 به بعد.23- معانی الاخبار ص 214. فروع کافی ج 2 ص 20.24- من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 398.


فصل سوم: تا خدیجه زنده بود رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) زن دیگری اختیار نکرد

این مطلب از نظر تاریخ مسلم است که تا خدیجه زنده بودرسول خدا زن دیگری نگرفت و خدیجه بنا بر قول مشهور و صحیح سال دهم بعثت یعنی بیست و پنج سال پس از این ازدواج فرخنده و میمون از دنیا رفت، و زنهای متعدد و زیاد دیگری را که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) به ازدواج و همسری خویش درآورد همگی پس از وفات خدیجه بود، و در جای خود-در بحث تعدد زوجات رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) -انشاء الله تعالی خواهیم گفت که این داستان بهترین دلیل و شاهد بر این مطلب است که انگیزه ازدواج های مکرر رسول خدا پس از وفات خدیجه انگیزه های سیاسی واجتماعی بوده که آن بزرگوار می خواسته بدین وسیله پیوندهای محکم و بیشتری با افراد سرشناس و قبائل معروف عرب پیداکرده و از این طریق برای پیشرفت اسلام و مکتب مقدس خوداستفاده و بهره بیشتری ببرد بشرحی که بخواست خدای تعالی پس از این خواهیم گفت.

و گرنه معقول نیست کسی مانند رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) که از هر گونه امکانات مادی بهره مند بوده و همه جاذبه هائی را که معمولا مورد توجه زنان می باشد همچون فصاحت زبان و زیبائی خارق العاده صورت و شهرت فامیلی و شخصیت ذاتی، و در یک جمله آنچه خوبان همه داشتند همه را دارا باشد ولی تا سن پنجاه سالگی با یک زن بیوه دو شوهر کرده بچه داری که از نظر سن نیزپانزده سال یا چیزی کمتر از او بزرگتر است سازگاری کند، وهیچ به فکر ازدواج مجددی نیفتد، و پس از وفات او آنهمه زن بگیرد... و باز هم مانند دشمنان مغرض و مخالف اسلام بگوئیم هدف آنحضرت در آن ازدواجها استفاده های مالی و یاکامیابیهای جنسی بوده و بناچار باید این حقیقت را بپذیریم که هدف، همان هدف مقدس ترویج اسلام با استفاده از یک وسیله طبیعی و اجتماعی بوده که روی بافت اجتماع آن روز بهترین وسیله بوده است و انشاء الله در جای خود توضیح بیشتری در این باره خواهیم داد


فرزندان رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) از خدیجه

رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) به جز ابراهیم که از «ماریه قبطیه» کنیزمصری آنحضرت متولد شد همان کنیزی که مقوقس (حاکم مصر) برای آن حضرت فرستاد، فرزندان دیگر آن بزرگوار همگی ازبانوی بزرگوارش خدیجه-سلام الله علیها-بود که خدای تعالی بهآنحضرت عنایت فرمود، که البته در عدد آنها و بلکه در نام آنهانیز اختلاف است، و مشهور آن است که آنها شش تن بودند، یعنی دو پسر و چهار دختر، و دانشمند فقید مرحوم دکتر آیتی درتاریخ پیامبر اسلام نام آنها و ترتیب ولادت و وفات آنها را بدین گونه ذکر کرده که ذیلا می خوانید:

1- قاسم که نخستین فرزند رسول خدا است، و پیش ازبعثت در مکه تولد یافت، و رسول خدا به نام وی «ابو القاسم»کنیه گرفت، و نیز نخستین فرزندی است که از رسول خدا درمکه وفات یافت و در آن موقع دو ساله بود.

2- زینب دختر بزرگ رسول خدا که بعد از قاسم در سی سالگی رسول خدا تولد یافت، و پیش از اسلام به ازدواج پسرخاله خود «ابو العاص بن ربیع» درآمد و پس از جنگ بدر به مدینه هجرت کرد و در سال هشتم هجرت در مدینه وفات یافت.

3-رقیه که پیش از اسلام و بعد از زینب، در مکه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد «عتبة بن ابی لهب» درآمد و پس از نزول سوره «تبت یدا ابی لهب» و پیش از عروسی به دستور ابو لهب وهمسرش «ام جمیل» از وی جدا گشت. و سپس به عقد «عثمان بن عفان» درآمد و در هجرت اول مسلمین به حبشه با وی هجرت کرد و آنگاه به مکه بازگشت و به مدینه هجرت کرد و در سال دوم هجرت سه روز بعد از بدر، همان روزی که مژده فتح بدر به مدینه رسید، وفات یافت.

4- ام کلثوم که نیز در مکه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد «عتیبة بن ابی لهب» درآمد و مانند خواهرش پیش از عروسی از «عتیبه» جدا شد، و در سال سوم هجرت به ازدواج «عثمان بن عفان» درآمد، و در سال نهم هجرت وفات کرد.

5-فاطمه علیها السلام که ظاهرا در حدود پنج سال پیش ازبعثت رسول خدا در مکه تولد یافت(1)و در مدینه به ازدواج «امیر المؤمنین» علی علیه السلام درآمد، و پس از وفات رسول خدا به فاصله ای در حدود چهل روز تا هشت ماه وفات یافت ونسل رسول خدا تنها از وی باقی ماند و یازده امام معصوم از دامن مطهر وی پدید آمدند.

6-عبد الله که پس از بعثت رسول خدا در مکه متولد شد و «طیب» و «طاهر» لقب یافت. و در همان مکه وفات کرد وپس از وفات او «عاص بن وائل سهمی» رسول خدا را «ابتر»

خواند و سوره کوثر در پاسخ وی نازل گردید. (2)و البته همانگونه که گفته شد آنچه ایشان انتخاب کرده و نوشته اند بر طبق قول مشهور است، ولی اقوال دیگری هم دراینباره هست که در سیره ابن هشام و کتاب المنتقی فی مولدالمصطفی(3)و کتابهای دیگر نقل شده، که ما چون در نظر داریم ان شاء الله تعالی در جای دیگری در این باره به تفصیل بحث کنیم در اینجا بهمین اندازه اکتفا کرده و می گذریم.

1- البته نظر دانشمندان و محدثین شیعه عموما آنست که ولادت آنحضرت پنج سال بعد از بعثت بوده، و شاید بهمین جهت نیز ایشان بعنوان ظاهر این قول راذکر کرده اند.2- تاریخ پیامبر اسلام صفحه 69-71.3- سیره ابن هشام ج 1 ص 190 بحار الانوار ج 22 ص 166.


شمه ای از فضائل خدیجه

گرچه مرسوم است فضائل افراد را معمولا در فصل پس ازحیات و زندگی آنها ذکر می کنند، ولی نگارنده را دریغ آمد که در اینجا بدون ذکری از فضائل این بانوی اسلام بگذریم وانشاء الله تعالی در جای دیگر نیز به مناسبت های گوناگونی که در پیش است فضائل دیگری را بیان خواهیم داشت. گرچه معلوم نیست اصل این رسم نیز رسم درستی باشد.

این حدیث در کتابهای حدیثی شیعه و اهل سنت آمده که رسول خدا-صلی الله علیه و آله-فرموده:

«کمل من الرجال خلق کثیر و لم یکمل من النساء الآمریم، و آسیه امراة فرعون، و خدیجة نت خویلد، و فاطمة بنت محمد» (4)

یعنی از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند ولی از میان زنان جز چهار زن کسی به مرحله کمال نرسید: مریم، و آسیه همسر فرعون، و خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمد.

و در حدیث دیگری که ابن حجر در کتاب الاصابه و دیگران از ابن عباس روایت کرده اند اینگونه است که گوید: رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) چهار خط روی زمین ترسیم کرده آنگاه فرمود:

«افضل نساء اهل الجنة خدیجة، و فاطمة و مریم و آسیة» . (5)یعنی برترین زنان اهل بهشت: خدیجه و فاطمه و مریم وآسیه هستند...

و در روایت دیگری که او و ابن عبد البر و دیگران از رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) با مختصر اختلافی روایت کرده اند اینگونه است که فرمود:

«خیر نساء العالمین اربع، مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه» (6)یعنی بهترین زنان جهانیان چهار زن هستند: مریم و آسیه وخدیجه و فاطمه. و از عایشه روایت کرده اند که گوید: هیچگاه نمی شد که رسول خدا از خانه بیرون رود جز آنکه خدیجه را یادمی کرد و ستایش و مدح او را می نمود، تا اینکه روزی طبق

همان شیوه ای که داشت نام خدیجه را برد و او را یاد کرد، دراینوقت رشک و حسد مرا گرفت و گفتم:

«هل کانت الا عجوزا فقد ابدلک الله خیرا منها» . (7)

خدیجه جز پیرزنی بیش نبود در صورتی که خداوند بهتر از اوبهره تو کرده. !

عایشه گوید: در اینوقت رسول خدا-که این سخن مرا شنیدغضبناک شد بحدی که از شدت غضب موهای جلوی سرآنحضرت حرکت کرد آنگاه فرمود:

«و الله ما ابدلنی الله خیرا منها، آمنت اذ کفر الناس، و صدقتنی و کذبنی الناس، و واستنی فی مالها اذ حرمنی الناس و رزقنی الله منها اولادا اذ حرمنی اولاد النساء» .

بخدا سوگند خداوند بهتر از او زنی به من نداده، او بود که بمن ایمان آورد هنگامی که مردم کفر ورزیدند، و او بود که مراتصدیق کرد و مردم مرا تکذیب نموده (و دروغگویم خواندند) واو بود که در مال خود با من مواسات کرد (و مرا بر خود مقدم داشت) در وقتی که مردم محرومم کردند، و از او بود که خداوندفرزندانی روزی من کرد و از زنان دیگر نسبت بفرزند محرومم ساخت.

عایشه گوید: با خود گفتم: دیگر از این پس هرگز به بدی اورا یاد نخواهم کرد(8).

و در روایت اربلی در کشف الغمه اینگونه است که علی علیه السلام فرمود: روزی نزد رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) نام خدیجه سلام الله علیها برده شد و رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) گریست. عایشه که چنان دید گفت:

«... ما یبکیک علی عجوز حمراء من بنی اسد؟ فقال صدقتنی اذکذبتم و آمنت بی اذ کفرتم، و ولدت لی اذ عقمتم، فقالت عایشه:

فما زلت اتقرب الی رسول الله-صلی الله علیه و آله-بذکرها» (9)

یعنی چه گریه ای است که برای پیرزنی سرخ رو از بنی اسدمی کنی؟

رسول خدا فرمود: او مرا تصدیق کرد هنگامی که شماتکذیبم کردید. و بمن ایمان آورد در وقتی که شما کافر شدید.

و برای من فرزند آورد که شما نیاوردید!

عایشه گوید: از آن پس پیوسته من با یاد خدیجه و با نام او به رسول خدا تقرب می جستم. (و هرگاه می خواستم رسول خدابمن توجه کرده و به سخنم گوش دهد سخنم را با نام خدیجه شروع می کردم) .

و در چند حدیث از طریق شیعه و اهل سنت آمده که رسول خدا خدیجه را به خانه ای در بهشت مژده داد که در آن دشواری ورنجی نخواهد بود(10)و سلام خدای تعالی را که بوسیله جبرئیل برای خدیجه آورده بود به وی ابلاغ(11)فرمود و خدیجه نیز در پاسخ عرض کرد:

«... الله السلام و منه السلام و علی جبرئیل السلام...» (12)

و در حدیثی که عیاشی در تفسیر خود از ابی سعید خدری روایت کرده اینگونه است که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) فرمود. در شب معراج هنگامی که بازگشتم به جبرئیل گفتم: آیا حاجتی داری؟ گفت:

«حاجتی ان تقرا علی خدیجه من الله و منی السلام...» .

حاجت من این است که خدیجه را از سوی خداوند و از سوی من سلام برسانی. و چون رسول خدا سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه ابلاغ فرمود، خدیجه در پاسخ گفت:

«ان الله هو السلام، و منه السلام، و الیه السلام» (13).

و بالاخره خدیجه سلام الله علیها همان بانوی بزرگوار است که به اجماع اهل تاریخ نخستین زن و یا نخستین انسانی است که به رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) ایمان آورد...

و وسیله آرامشی برای آنحضرت در برابر طوفانهای حوادث سهمگین و اندوه های فراوان آغاز رسالت بود...

و با ایثار مال فراوان خود برای پیشرفت اسلام در روزهائی که اسلام نیاز شدید به بودجه داشت بزرگترین حق را بر همه مسلمانان جهان تا روز قیامت دارد...

و سخت ترین مشکلات را بخاطر حفظ ایمان بخدا و دفاع ازاسلام و رهبر بزرگوار آن متحمل شد و فضائل بسیار زیاد دیگری که در فصول آینده به مناسبت ها روی آنها بحث خواهیم کردانشاء الله تعالی.

[61]4- مجمع البیان ج 5 ص 320 تفسیر کشاف ج 3 ص 250، تفسیر ابن جریر ج 3ص 180.5- الاصابه ج 4 ص 366. اسد الغابه ج 5 ص 437. خصال صدوق ج 1 ص 96.6- الاصابه ج 4 ص 366، و استیعاب ج 2 ص 720 و 750 و تفسیر ابن جریرج 3 ص 180 و مجمع الزوائد هیثمی ج 9 ص 223. اسد الغابه ج 5 ص 437.7- لابد-طبق این روایت-منظورش از بهتر، خودش بوده که جوان و دختر بوده است!8- اسد الغابه ج 5 ص 438. الاصابه ج 4 ص 275.9- بحار الانوار ج 16 ص 8.10- بحار الانوار ج 16 ص 11. و الاصابه ج 4 ص 275. و اسد الغابه ج 5 ص 438.11- الاصابه ج 4 ص 274 و اسد الغابه ج 5 ص 438.12- بحار الانوار ج 16 ص 11.13- سفینة البحار ج 1 ص 379.

 

 

 

 

 

 

 

 


#وب_سایت_تخصصی_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
#اول_بانوی_مسلمان
#ond[i]
#خدیجه
#سیده_بطحا
#حضرت_خدیجه

خواندن 4395 دفعه

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

جستجو در کل مطالب