حضرت خدیجه ی کبری سلام الله علیها/سید رضی سیدنژاد

(0 رای‌ها)

 نویسنده: سید رضی سیدنژاد

ازدواج ارزش ساز

ازدواج خدیجه (سلام الله علیها) با محمد امین (صلی الله علیه و آله) بنابر ارزش هایى ویژه شکل گرفت و قالب ها و ملاک هاى رایج جاهلیت را درهم شکست. این ازدواج ساده، ولى باشکوه، معیارهاى شکل گرفته بر پایه ی نظام اشرافى را زیر پا گذاشت. در این ازدواج، به جاى توجه به معیارهایى چون مال، ثروت، زیبایى های ظاهرى و ارتباط هاى ویژه ی قبیله اى و مانند آن، به امورى چون برخوردارى از عقل و اندیشه ی پاک، اخلاق نیکو، ایمان، درستکارى و سیرت نیک اهمیت داده شد. در جزیره ی العرب آن زمان، چنین معیارهایى نه تنها ارزش به شمار نمى آمدند، بلکه به گونه اى، زیر پا نهادن آداب و سنت هاى رایج در نظام اشرافى بود و به شدت با آنها برخورد مى شد.

پس از ازدواج خدیجه نیز، زنان مکه فضاى بسیار بدى را براى او به وجود آوردند؛ به گونه اى که هرگونه رفت وآمد با او را ممنوع کرده بودند و کسى را که با او آمدوشد داشت، از جمع خود بیرون مى راندند. نقل مى کنند، حتی هنگام تولد حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ، هیچ یک از زنان قریش حاضر نشدند به حضرت خدیجه (سلام الله علیها) کمک کنند. برخى از آنان حتى تا پایان عمر حضرت خدیجه (سلام الله علیها) نیز به این دشمنى ادامه دادند.
از سوى دیگر، ازدواج مردى25ساله با بانویى چهل ساله، در جامعه اى که پس از ثروت، در آن خوش گذرانى و هوا و هوس مهم ترین ارزش به شمار مى آمد، براى بسیارى پرسش برانگیز شده بود.(1) بى شک، بسیارى از مردم مکه از برترى ها و ویژگى هاى اخلاقى محمد امین (صلی الله علیه و آله) و نیک سیرتى و پاکى وى آگاه بودند، ولى اوضاع حاکم بر جامعه ی آن روز، امکان پذیرش آشکار این ارزش ها را به آنان نمى داد. به هرحال، این ازدواج در نوع خود، انقلابى را برضد همه ی ارزش هاى دوران جاهلى پایه گذارد.

انتخاب زندگى ساده و صمیمى

وقتی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) به همسرى محمد امین (صلی الله علیه و آله) درآمد، باوجود آن همه ثروت، زندگی اشرافى را کنار نهاد و همانند رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ، زندگى همواره با سادگی و قناعت را برگزید. خدیجه (سلام الله علیها) از دارایی فراوانش، در راه کمک به مستمندان و گرفتاران بهره مى گرفت. به گواهى تاریخ، از ویژگى هاى برجسته ی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) این بود که پس از ازدواج، همه ی اموالش را در اختیار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرار داد تا حضرت به صلاحدید خویش، از آنها استفاده کند. آورده اند، پیامبر حتى اندکى از ثروث خدیجه (سلام الله علیها) را براى آسایش و رفاه خود خرج نکرد. او از این دارایی بابرکت تنها در رفع گرفتارى مستمندان و بدهکاران، رسیدگى به مشکلات اجتماعى، رهایى مظلومان از دست ستمگران و احیاى ارزش هاى اخلاقى و فضیلتهاى انسانى استفاده می کرد. روزى حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) با اشاره به برکت اموال خدیجه (سلام الله علیها) فرمود: «هیچ مالى، آن گونه که ثروت خدیجه (سلام الله علیها) به من سود رساند، برایم سودمند نبود».(2)
نقش دارایى خدیجه (سلام الله علیها) پس از بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در پیشبرد اسلام چنان بود که گفته اند: «اگر اموال حضرت خدیجه (سلام الله علیها) نبود، اسلام پا نمى گرفت».(3)

مهرورزى خدیجه (سلام الله علیها) به علی بن ابى طالب (علیه السلام)

پنج سال از ازدواج محمد امین (صلی الله علیه و آله) با خدیجه (سلام الله علیها) مى گذشت که على بن ابى طالب (علیه السلام) متولد شد. چند سال پیش از بعثت، خشک سالى و قحطى، سراسر سرزمین حجاز را فراگرفت. پیامبر به عمویش عباس پیشنهاد کرد که چون عمویش ابوطالب عیالمند است، سزاوار است نزد او رفته، سرپرستى فرزندانش را بر دوش گیرند. عباس این پیشنهاد را پذیرفت و باهم نزد ابوطالب آمدند و تصمیم خود را با او درمیان گذاشتند. پس از گفت وگو، پیامبر سرپرستى امام على (علیه السلام) را، و عباس سرپرستى جعفر را بر دوش گرفت. حمزه نیز سرپرستى طالب را عهده دار شد. البته بنابر برخى روایت هاى دیگر، حمزه سرپرستى جعفر، و عباس سرپرستى طالب را به دوش گرفتند.(4)
آورده اند که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) این نوزاد را بسیار دوست داشت و همواره هنگام خواب و بیدارى، او را مراقبت و نوازش مى کرد. گاه وى را در آغوش مى گرفت و گاهى بر دوشش مى نهاد. گاهى نیز با هدایایى، علاقه ی خود را به او نشان مى داد و زمینه ی شادى و آسایش کودک را فراهم مى کرد. بارها اطرافیان از محمد امین (صلی الله علیه و آله) شنیده بودند که این کودک، برادر، برگزیده، یاور و وصى اوست.(5)
خدیجه (سلام الله علیها) با همه ی ویژگى هاى محمد امین (صلی الله علیه و آله) آشنا بود و مى دانست که او، هیچ کارى را بدون حکمت و مصلحت انجام نمى دهد. ازاین روى، اطمینان داشت که مهرورزى پیامبر به این نوزاد نیز حکمتى الهى دارد و بى تردید، این نوزاد که محمد (صلی الله علیه و آله) بى اندازه به او عشق مى ورزد، در آینده شخصیتى برجسته و اثرگذار خواهد بود.
بنابراین، خدیجه (سلام الله علیها) نیز به على (علیه السلام) محبت مى کرد و در مراقبت از او، مادرش، فاطمه بنت اسد را یارى مى داد. گاه براى او لباس تهیه مى کرد و گاهى از او مراقبت مى کرد.(6)
او وقتى علاقه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به امیرمؤمنان على (علیه السلام) می دید، خود نیز به وى محبت مى کرد؛ او را پاکیزه مى ساخت؛ لباس هایش را عوض مى نمود؛ پیراهن آراسته و زیبا بر تن او می پوشانید. او به کنیزان و غلامانش مى گفت که على را با خود حمل کنند (بر دوش و بغل گیرند) و به تفریح ببرند و او را نوازش کنند. بدین ترتیب، خدیجه (سلام الله علیها) همواره به خانه ی ابوطالب رفت و آمد داشت و ابوطاب و هسرش، فاطه بنت اسد را کانون الطاف خود قرار مى داد. کوتاه سخن اینکه، مجت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و خدیجه (سلام الله علیها) به على (علیه السلام) که روزهاى کودکى را می گذراند، به گونه اى بود که مردم به او مى گفتند: هذا اَخُو مُحمَّدٍ واحبَّ الخلق الیه و قُرَّه عین خدیجه؛(7) «این، برادر محمد (صلی الله علیه و آله) و محبوب ترین انسان ها نزد محمد (صلی الله علیه و آله) و نور چشم خدیجه (سلام الله علیها) است».

خدیجه یار خلوت انس

سال ها پیش از بعثت، محمد امین (صلی الله علیه و آله) براى تفکر در آیات الهى و راز و نیاز با معبود خویش، خلوت مى گزید. در این زمان، خدیجه (سلام الله علیها) نه تنها مزاحم آرامش او نمى شد، بلکه چون با صفاى باطن خویش، ارزش این کار را به خوبی درک مى کرد، زمینه ی ایجاد و تداوم عبادت را براى حضرت فراهم مى ساخت. گاه خدیجه (سلام الله علیها) خود نیز به این خلوتگاه روى مى آورد و از حلاوت عبادت با پروردگار و عرفان پاک محمد (صلی الله علیه و آله) بهره مى برد. روایت شده است که وقتى محمد (صلی الله علیه و آله) به سوى کوه حرا رهسپار مى شد، خدیجه (سلام الله علیها) او را بدرقه مى کرد و آن قدر همان جا مى ایستاد تا محمد (صلی الله علیه و آله) از نظرش ناپدید می شد. گاه که دوری و تنهایى محمد (صلی الله علیه و آله) را تاب نمى آورد، براى رسیدگى و بردن آب و غذا براى وی به حرا می رفت. همچنین اگر احساس خطر مى کرد، افرادى را براى نگهبانى از جان محمد امین (صلی الله علیه و آله) مى گمارد؛ بى آنکه مزاحم خلوت و راز و نیاز وى شود. هنگامى که هنوز محمد (صلی الله علیه و آله) به رسالت برگزیده نشده بود، خدیجه (سلام الله علیها) در کنار او، با ایمان و باورى استوار به یکتایى پروردگار و در فضایی عرفانى و ملکوتی زندگی می کرد. او پیش از بعثت و چه پس از آن، هماره یار و مشوق محمد (صلی الله علیه و آله) بود و این، نشان الهی بودن پیوند این دو بزرگوار است.

نخستین بانوى مسلمان

حضرت خدیجه (سلام الله علیها) باتوجه به اخبار اندیشمندان اهل کتاب درباره ی پیامبر خاتم و نشانه هاى پیامبرى که در وجود محمد امین (صلی الله علیه و آله) دیده بود و شناختش از اخلاق، رفتار و اندیشه های وى، به رسالت پیامبر خدا ایمان کامل داشت. ازاین روی، وقتی در 72رجب سال چهلم هجری، از برانگیخته شدن آن حضرت به پیامبرى آگاه شد، نخستین زنی بود که با ایمان قلبى، به یکتایى خدا و رسالت محمد مصطفى (صلی الله علیه و آله) گواهى داد.
آورده اند هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پس از مبعوث شدن به پیامبرى از غار حرا پایین آمد، خدیجه (سلام الله علیها) ، سرور بانوان قریش به استقبال ایشان شتافت و به سبب پاکى و طهارت روحى اش، نور پیامبرى را در چهره ی آن حضرت دید.
سپس گفت: «این چه نورى است که در پیشانی مى بینم؟» حضرت فرمود: «این نور نبوت است». آن گاه ارکان اسلام را برای خدیجه (سلام الله علیها) برشمرد. وى نیز بدون کمترین تردید گفت: آمنت و صدَّقتُ و رَضیتُ و سَلَّمتُ؛(8) «من ایمان آوردم، پیامبری ات را باور کردم، آیین اسلام را پسندیدم و تسلیم تو شدم».
بنابر نقل همه ی تاریخ نویسان، نخستین بانویى که اسلام را پذیرفت، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بود. آورده اند امام حسین (علیه السلام) در خطبه ای که روز عاشورا برای دشمن ایراد کرد، برای معرفى خود فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم، آیا مى دانید که مادربزرگ من، خدیجه، دختر خویلد؛ نخستین بانوى این امت بود که اسلام را پذیرفت؟» همه ی حاضران گفتند: «آری؛ چنین است. او نخستین بانویی بود که به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ایمان آورد».(9)

نخستین بانوى نمازگزار

پس از بعثت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ، تا مدتها شمار پیروان دین مقدس اسلام، به حضرت خدیجه (سلام الله علیها) ، حضرت على (علیه السلام) و به قولى، زیدبن حارثه منحصر بود.
آورده اند زمانى که هنوز مشرکان قریش ازسوى اسلام و پیامبر هیچ گونه احساس خطر نمی کردند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هرروز سه بار به مسجدالحرام مى رفت و روى به قبله مى ایستاد. على (علیه السلام) نیز در سمت راست، و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) پشت سر آن حضرت مى ایستادند و به نماز و پرستش خدا مى پرداختند. این نخستین صحنه هاى نماز و پرستش معبود یکتا بود که مردم در روزهاى نخست بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى دیدند.
ابویحیى بن عفیف، از عفیف کندى نقل مى کند:
در دوره ی جاهلیت به مکه رفتم. مى خواستم براى خانواده ام مقدارى جامه و عطر از مکه بخرم. نزد عباس بن عبدالمطلب رفتم و نشستم. او مردى بازرگان بود. ناگهان جوانى را دیدم که کنار کعبه آمد و درحالى که روى به سوى آسمان داشت، به راز و نیاز پرداخت. آن گاه روى به سوى قبله ایستاد. پس از اندک زمانى، پسربچه اى آمد و در سمت راست او، روى به قبله ایستاد. سپس بانویى را دیدم که پشت سر آنها ایستاد و هرسه باهم به رکوع و سجود پرداختند. از عباس پرسیدم: «این چه کارى است که این سه تن انجام مى دهند؟ من تاکنون ندیده بودم کسى کنار کعبه این گونه عبادت کند».
عباس گفت: «آرى، کار شگفتى است! آیا مى دانى این جوان کیست؟ وى محمدبن عبدالله، برادرزاده ی من است». سپس پرسید: «آیا مى دانى این پسربچه کیست؟ این على، برادرزاده ی دیگر من، و پسر ابوطالب است و بانویى که پشت سر آن دو ایستاده، خدیجه دختر خویلد و همسر محمد است. برادرزاده ام محمد خبر داده است که پروردگار جهانیان، او را به دینى که دارد، فرمان داده است و سوگند به خدا، در روى زمین، جز این سه تن، کس دیگرى بر این دین نیست».(10)

خدیجه (سلام الله علیها) مونس روزهاى سخت پیامبر

قریش، وقتى پیشرفت روزافزون اسلام و گرایش مردم به آموزه هاى پیامبر و مخالفت آن را با آیین بت پرستى و ارزش هاى جاهلى دید، به سختى دربرابر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) موضع گرفت. آنان همه ی نیروهاى خود را بسیج کردند تا پیامبر اسلام را از پیشبرد اهدافش بازدارند و از اداى رسالتش منصرف کنند.
مشرکان از راه ها و شیوه هاى گوناگونى براى مبارزه با اسلام و آزار رساندن به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان استفاده مى کردند؛ چنان که آن حضرت فرمود: «هیچ پیامبرى آن گونه که من آزار دیدم، اذیت نشده است».
محمد که تا دیروز امین، راست گو، پاک اندیش و خیرخواه ترین مردم مکه بود، امروز جادوگر، دروغ گو و ساحر خوانده مى شد؛ زیرا با ارزش هاى نادرست و آداب و رسوم جاهلى مبارزه و مخالفت مى کرد و منافع مشرکان را به خطر مى انداخت.
در اوضاعى که حتى نزدیک ترین خویشاوندان و بزرگان قبیله ی پیامبر او را آزار و شکنجه مى دادند، تنها خدیجه (سلام الله علیها) بود که وى را یارى و با همه ی وجود از او حمایت مى کرد و با شیرینى لبخندش، از تلخى اندوه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مى کاست. این بانوى فداکار در حمایت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و پیشبرد اهداف اسلام نقش بسیار بزرگى داشت. ازاین روى، نبود وى چنان براى پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گران و دشوار آمد که سال وفات او را «عام الحزن» نامید. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) حتى سال ها پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) هر گاه به یاد او مى افتاد، غمگین مى شد و در فراقش مى گریست.
بزرگ ترین مشکلى که پیامبر گرامى اسلام و مسلمانان با آن روبه رو شدند، محاصره ی اقتصادى بود. بى شک، گذشته از ایمان استوار مؤمنان واقعى، مهم ترین عامل پیروزى مسلمانان در آن دوره ی حساس تاریخ، دارایى و دانایى حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بود.

دفاع خدیجه (سلام الله علیها) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

آورده اند در سال پنجم یا ششم بعثت، پس از نزول آیه ی 94 و 95 سوره ی حجر درباره ی آشکار کردن اسلام، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در موسم حج بر بالاى کوه صفا رفت و با نداى بلند سه بار فرمود: «اى مردم! من رسولِ خدا، پروردگار جهانیانم». بت پرستان از شنیدن این سخن پیامبر بسیار خشمگین شدند. ابوجهل نیز از شدت خشم، سنگى به سوى آن حضرت پرتاب کرد که پیشانى پیامبر را شکافت. با این کار ابوجهل، دیگران نیز جرئت یافتند و حضرت را سنگ باران کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) براى در امان ماندن از آسیب بیشتر، به محلى در کوه صفا که از چشم مشرکان دور بود، پناه برد و مشرکان هرچه جست وجو کردند، وى را نیافتند. یکى از حاضران، حضرت على (علیه السلام) را که در آن زمان سیزده سال بیشتر نداشت، از ماجرا آگاه کرد. على (علیه السلام) نیز بى درنگ به خانه ی خدیجه (سلام الله علیها) رفت و ماجرا را براى وى بازگفت. این بانوى فداکار مقدارى غذا تهیه کرد و با شتاب، خود را به کوه صفا رساند و با کمک حضرت على (علیه السلام) به جست وجوى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرداخت. وى درحال جست و جو این عبارتها را زمزمه مى کرد: «چه کسى از پیامبر برگزیده براى من خبر مى آورد؟ چه کسى از بهار پسندیده به من خبر مى دهد؟ چه کسى از آن شخصى که در راه خدا رانده شده است، مرا آگاه مى کند؟ چه کسى از ابوالقاسم، مرا باخبر مى سازد؟»
سرانجام پس از جست وجوى بسیار، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را درحالى یافتند که خون از پیشانى مبارکش جارى بود. چون حضرت خدیجه (سلام الله علیها) ، پیامبر را در این حال دید، گفت: «پدر و مادرم به فدایت! اجازه بده تا خون را از چهره ات پاک کنم...». هنگامى که شب فرارسید، خدیجه (سلام الله علیها) از تاریکى استفاده کرد و آن حضرت را به خانه آورد. او پیامبر را در حجره اى که دیوارهایش با سنگ ساخته شده بود، جاى داد و خود همانند پاسدارى وفادار، براى دفاع و پاسدارى از آن حضرت آماده شد.
آورده اند، چون مشرکان از حضور پیامبر باخبر شدند، خانه ی خدیجه (سلام الله علیها) را سنگ باران کردند. حضرت خدیجه (سلام الله علیها) با شجاعت فریاد زد: «اى گروه قریش، آیا زنى را در خانه اش سنگ باران می کنید؟» وقتى مشرکان صداى خدیجه (سلام الله علیها) را شنیدند، از کار ناپسند خود دست برداشتند و آنجا را ترک کردند. بدین ترتیب با فداکارى حضرت خدیجه (سلام الله علیها) ، وجود رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از گزند آزار مشرکان در امان ماند.(11)

خدیجه (سلام الله علیها) در شعب ابى طالب

سران قریش که از پیشرفت سریع و حیرت انگیز آیین اسلام نگران شده بودند، به چاره اندیشى افتادند تا از خطر گسترش اسلام رهایی یابند. آنان سرانجام پس از مشورت های فراوان تصمیم گرفتند با محاصره ی اقتصادى و قطع کردن شریان حیاتى مسلمانان، از نفوذ و رشد اسلام جلوگیرى کنند و آنان را به سازش و تسلیم وادارند. ازاین روى، پیمان نامه ای تهیه کردند و بنابر آن متعهد شدند از هرگونه خریدوفروش، معاشرت و حتى از ازدواج با پیروان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خوددارى کنند.
در پی تصویب این پیمان، ابوطالب، عمو و حامى پیامبر از همه ی خویشاوندان خواست تا از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) حمایت کنند. به مسلمانان نیز دستور داد به شعب ابی طالب بروند و همان جا زندگى کنند تا از گزند مشرکان در امان باشند. این محاصره حدود سه سال به طول انجامید و مسلمانان در این مدت، سختى ها و فشارهای بسیارى را متحمل شدند.
اموال حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و حمایت های بی دریغش در دوران محاصره، بسیار سرنوشت ساز بود. خدیجه (سلام الله علیها) همه ی ثروت خود را در ماجراى شعب ابی طالب خرج کرد؛ به گونه اى که پس از پایان این محاصره، ثروتی برایش باقى نماند. وى همچنین خویشاوندان خود را براى کمک به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان فراخواند. حکیم بن حزام، برادرزاده ی خدیجه (سلام الله علیها) و ابوالعاص، دامادش، از جمله افرادى بودند که پنهانى به شعب ابوطالب آذوقه می رساندند.
تاریخ نویسان معتقدند، اگر کمک های حضرت خدیجه (سلام الله علیها) نبود، ضربه هاى جبران ناپذیرى به مسلمانان وارد مى شد. از این روی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) همواره از فداکارى خدیجه (سلام الله علیها) یاد مى کرد و وی را به سبب این همه ایثار و ازخودگذشتگى مى ستود.(12)

فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از خدیجه (سلام الله علیها)

وجود فرزند، پیوند زناشویی را محکم تر مى سازد و به شبستان زندگى فروغ و جلوه ی ویژه اى مى بخشد. درباره ی فرزندان خدیجه (سلام الله علیها) و شمار آنان سخنان و روایت هاى گوناگون نقل شده است. معروف است که حضرت خدیجه (سلام الله علیها) دو پسر به نام هاى قاسم و عبدالله داشت که به آنان طاهر و طیب مى گفتند و هردو در دوران کودکى، پیش از بعثت، یا قاسم پیش از بعثت و عبدالله پس از بعثت از دنیا رفتند. همچنین چهار دختر داشت که عبارت اند از: رقیه، زینب، ام کلثوم و فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) . پیامبر اسلام نیز حضرت خدیجه (سلام الله علیها) را به سبب آوردن فرزند مى ستود. چنان که روایت شده است پیامبر در تمجید خدیجه (سلام الله علیها) به عایشه فرمود: «خدیجه (سلام الله علیها) براى من فرزندانى آورد؛ درحالى که شما (همسران دیگر) داراى این ویژگى نبودید و نازایید».(13)
مرحوم صدوق به سند خود از امام صادق (علیه السلام) روایت مى کند: روزى پیامبر به خانه ی خود وارد شد. ناگاه دید عایشه با جیغ وداد به فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) مى گوید: «اى دختر خدیجه! سوگند به خدا تو مى پندارى مادرت بر ما برترى دارد. او چه برترى اى بر ما دارد؟ او نیز همسان ماست». پیامبر این سخن را شنید. هنگامى که فاطمه (سلام الله علیها) پیامبر را دید، گریه کرد. پیامبر یرسید: «چرا گریه مى کنى؟» فاطمه (سلام الله علیها) از نارواگویى عایشه، به پیامبر خبر داد. پیامبر خشمگین شد و به عایشه فرمود: «خاموش باش اى حمیرا! همانا خداوند متعال بانویى بسیار دوست داشتنى و زاینده عطا فرمود. بدان که خدیجه (سلام الله علیها) -خدایش رحمت کند- از من صاحب فرزندانى شد؛ مانند: طاهر که همان عبدالله و طیب لقبش است، قاسم، فاطمه، رقیه، ام کلثوم و زینب. ولى خداوند، رَحِم تو را نازا قرار داد که فرزندى نیاوردى».(14)
بنابر نقلى، همه ی فرزندان پسر پیامبر، پیش از بعثت زندگى را بدرود گفتند، ولى دخترانش، دوران نبوت او را درک کردند. پیامبر درباره ی همه ی حوادث، از جمله مرگ فرزندانش، خویشتن دارى کرد. با این حال، در مرگ فرزندانش، گاهى قطره هاى اشک برروى گونه هایش مى غلتید. مراتب تأثر او در مرگ ابراهیم که مادرش «ماریه» نام داشت، بیشتر بود، اما درحالى که دلش مى سوخت، با زبان به سپاسگزارى خدا سرگرم بود. عربى از سر نادانى در مبانى اسلام، به گریه کردن پیامبر در فراق فرزندش اعتراض کرد. پیامبر فرمود: «چنین گریه اى رحمت است». آن گاه افزود: ومن لایرحم لایرحم؛ «کسى که رحم نکند، به او رحم نمى شود». سپس خطاب به فرزندش فرمود: «اگر نه این بود که مرگ حق است و وعده ی خدا راست و مرگ راهى است به سوى خدا و اینکه واپسین ما به نخستین مى پیوندد، هرآینه حزن ما در مرگ تو اى ابراهیم، بسیار شدید مى شد، ولى چون راهى است که همه باید سیر کنیم، فراق تو تحمل پذیر است و ما بر مرگ تو اندوهناکیم» و فرمود «دیده مى گرید و قلب اندوهناک مى شود، ولى چیزى که موجب خشم پروردگار شود نمى گوییم».(15)

دورى از یار مهربان

یکى از ماجراهاى آموزنده و شگفت انگیز زندگى حضرت خدیجه ی کبرى (سلام الله علیها) ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) از اوست. ازاین روى که خدیجه لیاقت آن را یافت که فرزندى مانند حضرت زهرا (سلام الله علیها) به دنیا آورد؛ فرزندى که بهترین زنان دنیا و آخرت است و هیچ بانویى از آغاز آفرینش تا پایان آن به مقام او نمى رسد. در فضیلت او همین بس که خداوند تعالى خطاب به پیامبرش مى فرماید: لولاک لما خلقت الافلاک، ولولا على لما خلقت ولولا فاطمه لما خلقتکما؛(16) «اگر تو نبودى، موجودات را نمى آفریدم و اگر على (علیه السلام) نبود، تو را نمى آفریدم، و اگر فاطمه (سلام الله علیها) نبود، شما دو تن را نمى آفریدم».
درباره ی چگونگى انعقاد نور فاطمه (سلام الله علیها) در رحم خدیجه (سلام الله علیها) و ماجراى ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) روایت هاى گوناگونى بازگفته اند که هریک بیانگر بخشى از مقام ارجمند حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. در روایت ها آمده است: فرشته ی وحى بر پیشواى بزرگ توحید فرود آمد و گفت: «اى محمد! خداوند بزرگ بر تو سلام رساند و دستور داد که چهل روز از خدیجه کناره گیرى کنى!»
این فرمان بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سخت گران آمد؛ چراکه آن بانوى خردمند و با ایمان را بسیار دوست مى داشت. آن حضرت با وجود عشق و علاقه ی فراوان به خدیجه ی کبرى (سلام الله علیها) فرمان خدا را به جان خرید و در این مدت، شب ها را به نیایش و عبادت و روزها را به روزه دارى کمر بست. براى خدیجه (سلام الله علیها) نیز به وسیله ی عمار یاسر پیام فرستاد: «ای خدیجه! مبادا گمان کنى که کناره گیرى من از تو به سبب بى محبتى و بى اعتنایى است، بلکه پروردگارم چنین دستور داد تا امر خود را اجرا کند و من تنها به انجام دستور مى اندیشم. ازاین روی، دوری گزیدن مرا جز به نیکى و خیر من گمان نداشته باش؛ چراکه خداوند هر روز چندین مرتبه به وجود شایسته ی تو بر فرشتگان گران مایه اش مباهات مى کند. از این روى، هنگامى که شب فرامى رسد در را ببند و براى استراحت به بستر خویش درآى و آگاه باش که من در خانه ی فاطمه بنت اسدم».
هنگامى که چهلمین روز فرارسید، فرشته ی وحى بر پیامبر فرود آمد و گفت: «های ای محمد! خداى بلندمرتبه بر تو درود مى فرستد و فرمان مى دهد که خویشتن را براى دریافت تحیت و ارمغان او آماده سازی».
پیامبر از فرشته ی وحى پرسید: «ارمغان و هدیه ی خداوند چیست؟»
جبرئیل گفت: «من نمى دانم».
وقتى پیامبر آماده شد، میکائیل فرود آمد و طبقى را که برروى آن روپوشى از دیبا بود، دربرابر او بر زمین نهاد.
فرشته ی وحى پیش آمد و گفت: «اى محمد! پروردگارت به تو فرمان مى دهد که امشب با این غذا افطار کنى».
امیر مؤمنان، امام على (علیه السلام) دراین باره مى فرماید: «روش همیشگى پیامبر این بود که هرگاه مى خواست افطار کند، به من دستور مى داد که در خانه را باز گذارم تا هرکس از راه مى رسد وارد شود و اگر به غدا میل دارد، بتواند از آن بخورد. اما آن شب مرا بر در خانه نشاند تا از ورود مردم جلوگیرى کنم و فرمود: «على جان! این غذاىی است که جز بر من حرام است».
امیر مؤمنان (علیه السلام) مى افزاید:
من به دستور پیامبر کنار در خانه نشستم و پیامبر با ارمغان آسمانى تنها ماند. هنگامى که سرپوش را از روى طبق برداشتند، دیدم خوشه اى خرماى تازه و خوشه اى انگور در آن سینى نهاده شده است. پیامبر از آن ارمغان آسمانى سیر خوردند و سپس آب گوارا نوشیدند. آن گاه دست مبارک را براى شست وشو دراز کردند. جبرئیل آب بر دست مبارکشان ریخت؛ میکائیل شست وشو داد و اسرافیل با دستمالى دست آن حضرت را خشک کرد. سپس باقى مانده ی غذا با ظرف آن به سوى آسمان بالا رفت.
پیامبر برخاست تا نماز (نافله) آغاز کند که جبرئیل پیش آمد و گفت: «اینک نماز بر تو ممنوع است تا به سراى خدیجه بروى؛ چراکه خدا به ذات پاکش سوگند یاد کرده که امشب از شما، فرزندى پاک و پاکیزه و نسلى سرفراز را پدید آورد».
دراین هنگام، پیامبر پس از چهل روز کناره گیرى برخاست و شتابان به سراى خدیجه رهسپار شد.
آن بانوى بزرگوار مى گوید: من دیگر با تنهایى خو گرفته بودم. ازاین روى، هنگامى که شب فرامى رسید، سرم را مى پوشانیدم و پرده ها را مى انداختم و پس از نماز و بستن در خانه، چراغ را خاموش مى کردم و در بستر خود مى آرمیدم.
آن شب میان خواب و بیدارى بودم که ناگهان پیامبر محبوب، در خانه را به صدا درآورد. گفتم: «کوبنده ی در خانه کیست که جز محمد (صلی الله علیه و آله) آن را نمى کوبد؟»
پیامبر با نواى دل نشین و لحن آرام بخش و زیبایش فرمود: «خدیجه، منم محمد. در را باز کن». در اوج شادمانى از آمدن پیامبر، برخاستم و در را گشودم و پیامبر وارد شد. بناى آن حضرت این بود که هرگاه به خانه وارد مى شد، ظرف آب مى خواست و وضو مى گرفت و به اختصار دو رکعت نماز مى خواند. سپس به بستر مى رفت. اما آن شب، آب نخواست و آماده ی نماز نشد. بازوى مرا گرفت و به بستر خود برد.
آن گاه خدیجه سوگند یاد مى کند: «به خدایى که آسمان بلند را برافراشت و آب را از زمین جوشاند و جارى ساخت، آن شب هنوز پیامبر خدا از من دور نشده بود که نور فاطمه (سلام الله علیها) را در رحم خود یافتم و سنگینى حمل را احساس کردم».(17)

پی نوشت ها :

1- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج22، ص191.
2- عبدالله المامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج3، ص77؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج19، ص63.
3- به تعبیر سلیمان کتانی، دانشمند و نویسنده ی معروف عرب، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بنیان گذار اسلام است و اسلام به وسیله ی شمشیر علی و ثروت خدیجه استوار شده است. به پیامبر نسبت می دهد که فرمود: ما قام الإسلامُ الاّ بسیفٍ علی و ثروهٍ خدیجَه؛ «اسلام جز به شمشیر علی و ثروت خدیجه (سلام الله علیها) برپا نشد» (سلیمان کتانی، فاطمه الزهرا و ترفی محمد، ص112).
4- ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و...، ج1، ص263؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج35، ص118، 119.
5- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج2، ص179، 180.
6- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج17، ص309.
7- همان، ج35، ص43.
8- همان، ج18، ص232.
9- همان، ج44، ص318.
10- ابوالحسن محمدبن حسین موسوی، خصایص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) ، ص45؛ عبدالحمیدبن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج13، ص226. این روایت از عبدالله بن مسعود نیز نقل شده است.
11- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج18، ص341، 243.
12- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج1، ص271، 286.
13- ابوالحسن علی بن عیسی الأربلی، کشف الغمه فی معرف? الائمه، ج2، ص73.
14- ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ص37، 38؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج16، ص3.
15- شهید ثانی، مسکن الفوائد، ترجمه ی حسین جناتی، ص239.
16- عباس بن محمدرضا قمی، سفین? البحار، ج3، ص 335.
17- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج16، ص79، 80.

منبع :سیدنژاد، سیدرضی؛ (1389)، اسوه های جاویدان: سیری در زندگانی اصحاب وفادار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

خواندن 2042 دفعه

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

جستجو در کل مطالب