مدیرسایت

مدیرسایت

آگاهی از مکارم اخلاق محمد صلی الله علیه و آله

خدیجه بانویی تاجر و با شرف و ثروتمنند بود. وی مردان را به اجاره می گرفت و به انها سرمایه می داد که مضاربه تجارت کنند. عموهای پیغمبر صلی الله علیه و آله که قصد داشتند همسری برای آن حضرت بگیرند، نزد خدیجه رفتند و از وی خواستند تا سرمایه ای در اختیار محمد قرار دهد تا با آن ب تجارت رود و با سود حاصل از این تجارت ازدواج کند.(2)

طبری و دیگران نوشته اند که چون راستگویی و امانت و خوش خلقی رسول خدا صلی الله علیه و آله که زبانزد همکان بود به گوش خدیجه هم رسید کسی را نزد آن حضرت فرستاد و به او پیشنهاد کرد که با غلام او میسره برای تجارت به شام رود و در عوض سهمی بیشتر از دیگران دریافت کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله این موضوع را به اطلاع عم خود ابوطالب رسانید و او نیز گفت: «هذا رزق قد ساقه الله الیک؛ این کار موجب روزی و رزقی است که خداوند آن را به سوی تو کشانده است.(3)

اما مقصود خدیجه از فرستادن آن حضرت به شام برای این نبود که از وجود و امانت وی فقط برای ازدیاد ثروت خویش را از راه تجارت استافده کند بلکه در نتیجه ی اطلاعاتی که قبلاً درباره ی آنیده ی او به دست آورده بود از نظر معنوی و روحانی سیفته ی وجود آن جناب گردیده بود زیرا خدیجه نیز مصاحبه او را با بحیرا در سفر اول که همراه عمویش ابوطالب عازم شام بود شنیده و می دانست که چه آینده ی درخشانی در انتظار اوست و علاوه بر آن جسته و گریخته از جاهای دیگر نیز اطلاعاتی به دست آورده بود.(4)

 

----------------------------------------------

1- نساء اهل البیت فی ضوء القرآن و الحدیث: نساء النبی، بنات النبی، سراری النبی، حفیدات النبی، ص 22 تا 24.

2- محدثات شیعه، ص 157.

3- طبقات الکبری، ج1، ص 130.

4- رحمت عالمیان، حضرت محمد المصطفی صلی الله علیه و آله، ص 142.

 

روی ابن سید الناس – رحمه الله- فی العیون خبر تجاره سیدنا محمد صلی الله علیه و آله بمال خدیجه بسند رفعه الی نفیسه بنت منیه اخت یعلی بن منیه قال: لما بلغ رسول الله صلی الله علیه و آله خمساً و عشرین سنه، و لیس له بمکۀ اسم الا الامین لما تکاملت فیه من خصال الخیر، قال له ابوطالب: یا ابن اخی، انا رجل لا مال لی، و قد اشتدَّ الزمان علینا، و الحت علینا سنون منکرۀ، و لیس لنا ادۀ و لا تجراۀ، و هذه عیر قومک قد حضر خروجها الی الشام، و خدیجه بنت خویلد تبعث رجالا من قومک فی عیراتها، فیتجرون لها فی مالها، و یصیبون منافع، فلو جئتها فعرضت نفسک علیها، لاسرعت الیک و فضلتک علی غیرک لما یبلغها عنک من طهارتک، و ان کنت لاکره ان تأتی الشام، و اخاف علیک من یهود، و لکن لا نجد من ذلک بداً.

و کانت خدیجه بنت خویلد امراۀ تاجرۀ ذات شرف و مال کثیر و تجارۀ ، و تبعث بها الی الشام فتکون عیرهاکعامۀ عیر قریش، و کانت تستأجر الرجال، و تدفع الیهم المال مضاربۀ، و کانت قریش قوماً تجاراً، و من لم یکن تاجراً من قریش فلیس عندهم بشیء؛ فقال رسول الله صلی الله علیه و آله : «فلعلها ترسل الی فی ذلک»

فقال ابوطالب : انی اخاف انتولی غیرک فتطلب امراً مدبراً.و بلغ خدیجه ما کان من محاوره عمه له ، و قبل ذلک بلغها ما بلغها من صدق حدیثه، و عظم امانته، و کرم اخلاقه، فقالت: ما علمت انه یرید هذا، ثم ارسلت الیه ، فقالت : انه دعانی الی البعثۀ الیک ما بلغنی من صدق حدیثک، و عظم امانتک ، و کرم اخلاقک، و انا اعطیک ضعف ما اعطی رجلاً من قومک.

ففعل رسول الله صلی الله علیه و آله ، و لقی اباطالب، فذکر له ذلک، فقال : ان هذا لرزق ساقه الله الیک.

فخرج مع غلامها میسرۀ حتی قدم الشام، و جعل عمومته یوصون به اهل العیر، حتی قدم الشام. فنزلا فی سوق بصری فی ظل شجرۀ قریباً من صومعۀ راهب یقال له: نسطوراً، فاطلع الراهب الی میسره – و کان یعرفه- فقال: یا میسرۀ، من هذا الذی نزل تحت هذه الشجرۀ؟

فقال میسرۀ: رجل من قریش من اهل الحرم.

فقال له الراهب: ما نزل تحت هذه الشجرۀ الا نبی.

ثم قال له: فی عینیه حمرۀ؟

قال میسرۀ: نعم، لا تفارقه.

قال الراهب: هو هو، و هو آخر الانبیاء و یا لیت انی ادرکه حین یؤمر بالخروج.

فوعی ذلک میسره، ثم حضر رسول الله صلی الله علیه و آله سوق بصری، فباع سلعته التی خرج بها و اشتری، فکان بینه و بین رجل خلاف فی سلعۀ، فقال الرجل: احلف باللات و العزی.

فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: « ما حلفت بهما قط و انی لامر فاعرض عنهما»

فقال الرجل: القول قولک.

ثم قال لمیسره- و خلا به- : یا میسره هذا نبی تجده احبارنا منعوتاً فی کتبهم. فوعی ذک میسره، ثم انصرف اهل العیر جمیعاً.

کان میسرۀ یری رسول الله صلی الله علیه و آله اذا کانت الهاجرۀ(1) یری ملکین یظلانه من الشمس و هو علی بعیره، و کان الله عزوجل قد القی علی رسول الله صلی الله علیه و آله،المحبۀ من میسرۀ، فکان کانه عبد لرسول الله صلی الله علیه و آله ، و باعوا تجارتهم، و ربحوا ضعف ما کانوا یربحون، فلما رجعوا فکانوا بمر الظهران،(2) قال میسرۀ: یا محمد، انطلق الی خدیجۀ فاخبرها بما صنع الله لها علی وجهک فانها تعرف لک ذلک.

فتقدم رسول الله صلی الله علیه و آله حتی دخل مکه فی ساعۀ الظهیرۀ – و خدیجه فی علیۀ لها معها نساء فیهن نفیسۀ بنت منیۀ- فرأت رسول الله صلی الله علیه و آله حین دخل و هو راکب علی بعیره، و ملکان یظلان علیه، فأرته نساءها، فعجبن لذلک، و ذلک علیها رسول الله صلی الله علیه و آله، فخبرها بما رأت، فقال لها میسرۀ: قد رأیت هذا منذ خرجنا من الشام، و اخبرها بقول الراهب نسطورا، و قول الآخر الذی خالفه فی البیع، و ربحت فی تجارتها صعف ما کانت تربح، و اضعفت لرسول الله صلی الله علیه و آله ضعف ما سمّت له....(3)

نفیسه بنت منبّه که خواهر یعلی بنت منبّه بود که نفیسه گفت که: چون رسول خدا صلی الله علیه و علی آله و سلم به بیست و پنج سالگی رسید ابوطالب او راگفت: مرا موالی در دست نیست و روزگار به سدت و افتقار می گذرد و کاروان قوم متوجه شام می گردند و خدیجه جمعی رااز اقوم تو می فرستد، اگر تو خود را بر او عرض کنی هر آینه تو را به مزدوری قبول کند و به شام فرستد.

محاورت ابوطالب و رسول صلی الله علیه و علی آله و سلم به خدیجه رسید کس پیش رسول فرستاد که تو را دو چندان که مزدوران را از قوم بدهم و با ایشان باشی. گفتند: با ابوطالب: این رزقی است که حق تعالی به تو فرستاد.

رسول خدا صلی الله علیهو آله با غلام خدیجه، میسره نام، عازم شدند. اعمام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قافله را در شان رعایت رسول صلی الله علیه و آله وصیت نمودند می رفتند هر دو تا به بُصرای شام رسیدند، در سایه‌ی درختی نزول کردند. نسطورای راهب گفت که: در زیر این درخت فرو نیامد الا پیغمبری. پس راهب با میسره گفت: در چشم این جوان حمرتی هست یا نه؟

گفت: بلی.

جواب داد که: زنهار از و جدا نشوی که او پیغمبر است و آخر انبیاست، پس متاع بفروختند.(4)

 

-----------------------------------------------------

1- الهاجرۀ: اشتداد الحر.

2- واد قریب من مکه.

3- نساء اهل البیت فی ضوء القرآن و الحدیث: نساء النبی، بنات النبی، سراری النبی، حفیدات النبی، ص 22 تا 24.

4- نساء اهل البیت فی ضوء القرآن و الحدیث: نساء النبی، بنات النبی، سراری النبی، حفیدات النبی، ص 22 تا 24.

شنبه, 07 -2669 05:29

اشاره

در دورانی که پیغمبر صلی الله علیه و آله سنین بیسث تا بیست و پنچ سالگی را می گذرانید، ابوطالب از خدیجه دختر خویلد بانوی نامدار قریش که از نجابت و اصالت و عقل و فهم و درایت فراوان برخوردار و در نیای چهارم (قصی بن کلاب) با پیغمبر شریک بود، تقاضا نمود سرمایه ای در اختیار برادرزاده اش «مجمد» بگذارد، تا او نیز خود به کار تجارت اشتغال ورزد. خدیجه هم که مانند بسیاری دیگر از زنان مکه تجارت می کرد به این معنا که نمایندگانی می گرفت تا با سرمایه ی او داد و ستد کنند.

خدیجه که وصف «محمد بن عبدالله» جوان محبوب مکه را به عنوان «محمد امین» شنیده بود، شخصاً از «محمد» خواست به دیدن او برود، وقتی «محمد» آمد خدیجه گفت: آنچه موجب شده است من شیفته ی تو شوم و مهر و محبت تو را صادقانه به دل گیرم، صداقت و امانت و اخلاق ستوده ی تو است. به همین جهت حاضرم سرمایه ای دو برابر آنچه به دیگران می دهم در اختیارت بگذارم تا شخصاً اقدام به تجارت کنی. علاوه دو غلام خود را نیز به تو می سپارم تا در این سفر تجاری همراه تو باشند و در کارها تو را یاری نمایند.

خدیجه به غلامان خود دستور داد کاملاً تحت فرمان «محمد» باشند، و هنگام بازگشت هر چه از وی در سفر دیده اند، گزارش دهند.

«محمد» با مال التجاره ی خدیجه همراه سایر بازرگانان مکه راهی سفر شام شد در این سفر همه ی تجار سود بردند، به خصوص «محمد» که بیش از دیگران سود برد.

در بازگشت «میسره» غلام خدیجه به وی که از کارهای محمد در سفر جویا شده بود، گفت: تمام کارهای او حساب شده و منظم و بر اساس عقل و درایت است.

میسره توضیح داد که وقتی یکی از تجار از محمد خواست به دو بت «لات» و «عزی» سوگند یاد کند، محمد گفت: «چیزی در نزد من پست تر از لات و عزی نیست. و من می روم تو هم از لات و عزی اعراض کن. آن مرد گفت: ادعای شما درست است و به میسره گفت: به خدا سوگند این همان بیامبری است که دانشمندان ما صفات او را در کتابهای خود دیده اند.

 

---------------------------------------------

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 68 و 69؛ الطبقات الکبیر، فارسی، ج 1، 118 و 119.

پنج شنبه, 06 اسفند 774 08:13

ایمان به دین یکتاپرستی ابراهیم

مخالفت خدیجه با بت پرستی قریش و قبایل عرب و دانش او بر بی ثمر بودن بت پرستی و ناسازگاری آن با دین یکتاپرستی ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام و خدیجه و ورقه در انتظار ظهور پیامبر آخر الزمان، - بشارت داده شده در تورات و انجیل- و خدیجه تحت تأثیر اخلاق و صداقت و سجایای بزرگ محمّد صلی الله علیه و آله و نیز تأمل او بر سخنان میسره درباره عدم بت پرستی محمّد صلی الله علیه و آله و عدم آلودگی او به گناهان رایج و اندیشه خدیجه درباره امکان پیامبر آخر الزمان بودن

 

--------------------------------

علموا اولاد کم محبه آل بیت النبی صلی الله علیهو سلم، ص 63.

قال الدکتور علی ابراهیم حسن:

اذا اردنا مثالاً للزوجۀ المخلصۀ الصالحۀ، والمراۀ الرزینۀ العاقلۀ، فقد لا نجد خیراً من خدیجه ام المؤمنین؛ هذه السیدۀ العظیمۀ فی عقلیتها، ادرکت الججاهلیۀ و الاسلام، و کان لها فی کلیهما مرکز ممتاز، حتی سمیت الطاهرۀ، فجمعت بین المال و الجمال و الکمال، و هذه الصفات الثلاث اذا اجتمعت- و قلما تجتمع- فانها تضفی علیالمرأه الواناً من السمو و الرفعۀ، و هکذا کان شأن خدیجه.

به نقل از دکتر علی ابراهیم حسن: خدیجه نمونه یک بانوی عاقل با اندیشه ای استوار و اصیل و بانویی بزرگ از حیث خردمندی و عقلانیت است.

 

---------------------------------------------

کتاب خدیجه بنت خویلد، ص 43.

پنج شنبه, 06 اسفند 774 07:42

رؤیای نوید بخش و صادقه خدیجه

دخت با معنویت حجاز، در همان روزگازی که در اندیشه ی شناخت بیشتر خلق و خوی محمد صلی الله علیه و آله بود، شبی در عالم رؤیا دید که خورشید فروزان آمسان بر فراز مکه و خانه ی خدا، به آرامی و دلربایی می چرخید و به تدریج در سرای او فرود آمد! خواب عجیب خود را برای عمویش «ورقه» بیان کرد و از او خواست تا آن را برایش تعبیر نماید.

آن مرد نواندیش و خداجو پس از اندیشه ای بسیار در مورد پیام خواب خدیجه سلام الله علیها گفت: دخترم! چنین می نگرم که با مردی بزرگ و بلند آوازه – که شهرت و محبوبیت اش جهان گستر خواهد شد- پیمان زندگی و مشترک خواهی بست.(1)

جالب است که تاریخ و روایات رسیده نشانگر آن است که بانوی خردمند حجاز در این رشته ی حساس علمی و معنوی صاحب نظر بود؛ به گونه ای که پیامبر گرامی پیش از بعثت و در آستانه ی برانگیختگی خویش، تعبیر خواب های شگفت انگیز و تفسیر رؤیاهای رحمانی و دارای پیام خود را با او در میان می نهاد، و آن بانوی بزرگ نیز افزون بر تحلیل و تأویل و تفسیر آنها، گاه با عموی دانشمندش ورقه – که کشیشی به نام و پارسایی درست اندیش بود – به گفت و گو می نشست؛ برای نمونه:

علامه مجلسی آورده است که: پیامبر در آغازین مرحل رسالت و دریافت پیام خدا، در آینه ی رؤیا حقایقی را دریافت می داشت و چیزهایی را می دید که از آینده پیام می داد و آنها را با بانوی دانش و کال برای تفسیر و تاویل در میان می نهاد و او ضمن تفسیر آنها، به پیامبر نوید می داد که:

«ابشر فان الله لا یصنع بک الا خیراً...»(2)

مژده ات باد، چرا که خدا جز خیر و نیکی برای تو نمی خواهد و پیش نمی آور.د.

تعبیرهای خدیجه در پاسخ پیامبر و تفسیر خواب های آن حضرت، که گاه پس از شنیدن دقیق خواب پیامبر می گفت: «ابشر» و گاه می فرمود: «هذا خیر فابشر» و بدین سان به او نوید اوج رشد و معنویت را می داد، نشالنگرآگاهی او از تأویل خوابهاست و گر نه نمی تواند این گونه به پیامبر پاسخ دهد.(3)

 

----------------------------------------------------

1- بحارالانوار، ج6، ص 104؛ فروغ آسمان حجاز، خدیجه سلام الله علیها، ص 159.

2- فروغ آسمان حجاز، خدیجه سلام الله علیها، ص 350 و 351.
 
3- الانوار الساطعه من الغراء الطاهره، ص 324.

این گزارش جعلی مندرجی است که در بسیاری از منابع قدیم و جدید آمده است: کنجکاوی خدیجه برای واقف شدن از حقیقت ادعای پیامبر صلی الله علیه و آله و بنابراین درخواست از محمّد صلی الله علیه و آله برای مطلع کردن وی هنگام نزول جبرئیل سپس نزول جبرئیل و درخواست خدیجه برای نشستن محمّد صلی الله علیه و آله در کنار چپ او و حضور جبرئیل. سپس درخواست برای نشستن محمّد ص در کنار راست او، باز هم حضور جبرئیل سپس برداشتن روپوش از سر خود و غیبت جبرئیل و بشارت خدیجه بر نزول فرشته وحی بر محمّد و نه شیطان.

صاحب کتاب تاریخ صدر اسلام می نویسد: در باب ملاقات اولیه حضرت رسول بافرشته وحی و واکنش خدیجه داستانهای سخیفی ساخته اند که متاسفانه در غالب منابع اهل سنت و برخی منابع شیعی نیز راه یافته است. به موجب این جعلیات، چون پیامبر از غار حرا به خانه بازگشت، باتردید در یافته خویش ماجرای ملاقات خویش را با کسی که نمی دانست فرشته یا شیطان است با خدیجه در میان گذاشت و خدیجه به محمد دلداری داد و گفت: ای محمد بیم مدار، جای نگرانی نیست. خداند هرگز تو را خوار و زبون نخواهد کرد، زیرا تو صله رحم می کنی، سخن راست می گویی، خویشتن را به رنج می اندازی، مهمان نوازی می کنی و در سختی ها مردم را یاری می دهی.

جاعالن این گزارش ادامه می دهند که همان روز خدیجه جامه ی خویش برگرفت و شتابان به سراغ ورقۀ بن نوفل پسر عموی خویش رفت و داستان محمد در حرا را به او گفت و از وی نظر خواهی کرد. ورقه پس از شنیدن ماجرا به خدیجه مژده داد که همانان ناموس اکبری که بر موسی و عیسی فرود می آمد، بر محمد نازل گشته و جای هیچ بیم و نگرانی نیست. محمد با شنیدن سخن ورقه آرام گرفت و به رسالت خویش اطمینان یافت. روز بعد، یا چند روز بعد، ورقه پیامبر را در حال طواف دید و باز هم او را ایمد داد و به نبوتش تاکید کرد.

برخی نقل کرده اند که چون ورقه بعثت پیامبر را تأیید نمود، به خدیجه گفت: از وی بپرس فرشته ای که نزدش می آید کیست؟ اگر میکائیل باشد برای او دستور آرامش و آسایش خواهد آورد، ولی چنانچه جبرئیل باشد به او فرمان بستن و برده گرفتن خواهد داد. خدیجه هم در این باب از حضرت رسول سئوال کرد و پیامبری که قبلاً نمی دانست که آیا فرشته بر او نازل شده یا شیطان پاسخ داد جبرئیل است. آن گاه خدیجه دست به پیشانی زد.

مطابق گزارش جعلی دیگری که آن هم در بسیاری از منابع قدیم و جدید راه یافته است، خدیجه برای آنکه به حقیقت ادعای پیامبر واقف شود و معلوم کند که بر محمد فرشته ن ازل شده است یا شیطان، از او خواست تا وقتی بر وی آشکار شد، خدیجه را مطلع کند.کمی بعد جبرئیل فرود آمد و پیامبر نیز به خدیجه اطلاع داد. خدیجه به محمد گفت: برخیز و در کنار چپ من بنشین. رسول خدا چنین کرد و همچنان جبرئیل را می دید.

خدیجه گفت: برخیز و در طرف راست من بنشین، باز هم جبرئیل دیده می شد.

خدیجه گفت: برخیز و و در دامنم بنشین. محمد چنین کرد و همچنان فرشته را می دید. در این حال خدیجه روپوش از سر و صورت برگرفت. و پرسید: آیاباز هم او ار می بینی؟

محمد پاسخ داد: نه!

خدیجه گفت: ای محمد! ثابت قدم باش که او فرشته است و شیطان نیست.

گذشته از ضعف آشکار رجال سند رویات مذکور و تضاد آنها با روایاتی که از باور و یقین اولیه ی پیامبر اسلام به رسالت خویش حکایت می کند و نیز یقین خدیجه به حقانیت بعثت پیامبر اسلام، لازم است بدانیم محققان عدیده ای در باب واقعی بودن شخصیت ورقه بن نوفل و یاحداقل حیاتش در دوره بعثت تردید دارند. این تردید از آشفتگی روایات مربوط به شخصیت و حیات ورقه نشأت گرفته است. در این روایات گاه گزارش شده است که ورقه قبل از بعثت پیامبر در آیین مسیحیت در گذشته است، گاه نوشته اند که او بعثت پیامبر را درک کرد، ولی به اسلام نگروید، قلیلی نیز نوشته اند که ورقه اسلام آورد حضرت رسول را مدح کرد.

 

------------------------------------------

تاریخ صدر اسلام، ص 224.

پنج شنبه, 06 اسفند 774 07:35

از طریق امتحان به هنگام نزول وحی

حضور حضرت خدیجه سلام الله علیها هنگام نزول وحی

ابن اثیر ، ابن عبدالبر و مجلسی حدیثی به سند خود از اسماعیل بن ابی حکیم مولی الزیبر از خدیجه سلام الله علیها نقل کرده اند که به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت:

انه حدث عن خدیجۀ بنت خویلد، انها قالت لرسول الله صلی الله علیه و آله فیما یثبته مما اکرمه الله به من نبوته: یا بن عم! تستطیع ان تخبرنی بصاحبک هذا الذی یأتیک اذا جاءک؟ قال: «نعم»، قالت اذا جاءک فاخبرنی، فبینما رسول الله صلی الله علیه و آله عندها اذ جاء جبرائیل علیه السلام فرآه رسول الله فقال: «یاخدیجۀ! هذا جبرائیل»،

قالت: اتراه الآن؟ فقال: نعم،

قالت: فاجلس الی شقی الایمان فتحول فجلس

فقالت: اتراه الآن؟

قال: نعم.

قالت: فتحول فاجلس فی حجری، فتحول فجلس

فقالت: اتراه الآن؟

قال: نعم، فحسرت عن رأسها و القت خمارها و رسول الله صلی الله علیه و آله جالس فی حجرها،

فقالت: هل تراه الآن؟

قال: لا.

قالت: ما هذا بشیطان! ان هذا الملک، یابن عم! فاثبت و ابشر، ثم آمنت به و شهدت ان الذی جاء به الحق.(1)

ای پسر عمو! آیا می‌توا نی هنکامی که مصاحبت جبرئیل علیه السلام می آید، مرا آگاه کنی؟ وقتی جبرئیل آمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله به خدیجه فرمود: جبرئیل نزد من آمده است.

خدیجه گفت: پسر عمو برخیز و سمت چپ من بنشین. رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست و سمت چپ پهلوی خدیجه نشست.

خدیجه گفت: او را می بینی؟

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بله.

خیجه گفت: برخیز و بر ست راست من بنشین. آن حضرت صلی الله علیه و آله جایش را تغییر داد.

خدیجه گفت: آیا او را می بینی؟

فرمود: بله.

خدیجه گفت: بر دامن من بنشین. پیامبر نست.

خدیجه گفت: او را می بینی؟

فرمود: نه.

خدیجه گفت: پسرعمو! ثابت باش و بشارت باد تو را چه آنکه به خدا قسم که او فرشته ای است و شیطان نیست.(2)

و در پاره ای از روایات آمده است که خدیجه سر خود را برهنه ساخت و روسری خود را کنار افکندو پرسید: آیا او را می بینی؟ پیامبر فرمود: نه.(3)

بدیهی است این کارها را خدیجه برای اطمینان خاطر خود و ثابت شدن مطلب از لحاظ خود انجام می داد و گرنه پیامبر صلی الله علیه و آله به آنچه که به او گفته شده بود اطمینان کامل داشت و نشانه ها و معجزاتی که صورت می گرفت از قبیل درود فرستادن سنگ و درخت بر آن حضرت، و یا حرکت کردن درخت به دستور و هنگامی که قوم قریش او را تکذیب می کردند مؤید این موضوع است.(4)

حدیث خدیجه درباره آگاهی خود از حقانیّت جبرئیل از طریق برداشتن حجاب خود حین نزول فرشته وحی و این امر سبب رفع شک از وی و یقین به صحت نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله را می خواهد برساند. که این یکی از احادیث جعلی می باشد.

------------------------------------------

1- مقتل الحسین للخوارزمی، ج 1، ص 43 و 44؛ بحارالانوار، ج 16، ص 11.

2- محدثات شیعه، ص 164 و 165.

3- نهایه الارب فی فنون الارب، فارسی، ج1، ص 173.

4- دلائل النبوه، ج1، ص 265. (کد 66)

پنج شنبه, 06 اسفند 774 07:33

اشعار ورقه

قال ابن اسحاق: و قد کانت خدیجه بنت خویلد ذکرت لورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزی بن قصی- و کان ابن عمها و کان نصرانیا قد تتبع الکتب و علم من علم الناس ما ذکر لها غلامها من قول الراهب و ما کان یری منه اذ کان الملکان یظلانه – فقال ورقه: لئن کان هذا حقاً یا خدیجه ان محمداً لنبی هذه الاکۀ، قد عرفت انه کائن لهذه الامۀ نبی ینتظر هذا زمانه- او کما قال- فجعل ورقه یستبطیء الامر و یقول حتی متی؟ و قال فی ذلک:

لججت و کنت فی الذکری لجوجالهمّ طال ما بعث النشیجا

و وصف من خدیجه بعد وصف فقد طال انتظاری یا خدیجا

ببطن المکتین علی رجائی حدیثک ان أری منه خروجا

بما خبرتنا من قول قسمن الرهبان اکره ان یعوجا

بان محمدا سیسود قوماًو یخصم من یکون له حجیجا

و یظهر فی البلاد ضیاء نوریقوم به البریه ان تموجا

فیلقی من یحاربه خساراًو یلقی من یسالمه فلوجا

فیالیتنی اذا ما کان ذا کمشهدت و کنت اولهم ولوجا

ولوجاً فی الذی کرهت قریشو لو عجت بمکتها عجیجا

ارجی بالذی کرهوا جمیعاًالی ذی العرش ان سفلوا عروجا

و هل امر السفالۀ غیر کفربمن یخثار ن سمک البروجا

فان یبفوا و ابق یکن اموریضجّ الکافرون لها ضجیجاً

و ان اهلک فکل فتی سیلقیمن الاقدار متلفۀ خروجاً.

 

-----------------------------------------------

البدایه و النهایه فی التاریخ، ج2، ص 296 و 297.

علامه مجلسی (ره) می نویسد: روزی نبی اکرم صلی الله علیه و آله از کنار منزل خدیجه سلام الله علیها عبور می کرد و خدیجه هم با جمعی از زنان عرب و کنیزان خویش در طبقه فوقانی خانه‌ی خود نشسته و یکی از دانشمندان یهود نیز در میان آنها بود (زنها او را برای دیدن طالع خوددعوت کرده بودند) در این موقع که رسول خدا صلی الله علیه و آله گذر می کرد. مرد یهودی او را دید به دقت نگریست و به خدیجه گفت: اگر ممکن باشد این جوان را که از جلو خانه عبور نمود برای چند لحظه بدینجا دعوت کنید. خدیجه یکی از کنیزکان را دنبال او فرتساد و حضرت آمد و داخل خانه شد. خدیجه از یهودی پرسید آیا مقصود تو این شخص بود؟ گفت: آری این محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله است و از آن جناب تقاضا نمود که شانه اش برهنه سازد رسول خدا صلی الله علیه و آله لباس از روی شانه بالا زد. یهودی چون به کتف او نگریست. گفت: به خدا سوگند! این مهر نبوت است خدیجه گفت: اگر عموی او در انیجا حاضر بود و می دید که تو در جستجوی بدن او هستی برای تو سخت می گرفت زیرا عموهای این جوان بر وجود او از یهود هراسانند!

یهودی گفت: چه کسی می‌تواند به او صدمه بزند به کلیم خدا سوگند! این پیغمبر آخرالزمان است و خوشا به حال کسی که افتخار همسری او را داشته باشد که شرف دین و دنیا را خواهد داشت. خدیجه از انی سخن تعجب کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز از خانه بیرون رفت و خدیجه (از شنیدن این سخن) در دل خویش نسبت به آن حضرت احساس علاقه و محبت نمود و ازدانشمند یهودی پرسید تو از کجا شناختی که این محمد صلی الله علیه و آله پیغمبر است؟

گفت: صفات و خصوصیات او را در تورات دیده ام که در آخرالزمان مبعوت شود و پدر و مادرش می میرند و جد و عمویش کفالت وی را به عهده می گیرند زنی را از قریش که بزرگ قبیله است می گیرد و (ضمن گفتناین جمله) با دست خود به خدیجه اشاره نمود و سپس گفت: این سخن را از من به خاطر داشته باش! و موقعی که می خواست از منزل خارج شود دوباره به خدیجه رو نمود و گفت: سعی کن که محمد صلی الله علیه و آله از دستت نرود که شرافت د نیا و آخرت در وجود اوست.

و خدیجه پسر عمویی داشت به نام ورقه بن نوفل که تمام کتابهای پیشین را خوانده و عالم دانشمند بود و صفات پیغمبری را که در آخرالزمان ظهور می کند می شناخت و می دانست که او با زنی قرشی که بزرگ قوم است ازدواج می کند و آن زن نیز مالش را در را او انفاق کرده و در تمام کارها او را مساعدت می نماید و باز می دانست که در مکه زنی نیست که مانند خدیجه ثروتمند باشد بدین جهت ورقه امید داشت که آن زن خدیجه باشد لذا به او می گفت: «ای خدیجه! تو با مردی وصلت می کنی که شریف ترین اهل زمین و آسمان است.»(1)

از مفاد مطالب گذشته چنین به دست می آید که خدیجه پیش از آن که روسل اکرم صلی الله علیه و آله را برای تجارت به شام بفرستد از نظر ایمان و اعتاقد که امری معنوی و روحانی است بدو علاقه مند شده بود و می دانست که روزی آن حضرت از جانب خدا مبعوث خواهد شد و صرفاً به خاطر امانت وی او را به شام نمی فرستاد بلکه این قرارداد تجاری مقدمه ای برای ازدواج با او بود و بدین جهت هر کس از صنادید عرب از وی خواستگاری می کرد پاسخ منفی می شنید و بسیاری از بزرگان قریش مانند عقبۀ بن ابی معیط و صلت بن ابی یهاب و ابوجهل و ابوسفیان خواستار ازدواج با او شدند ولی او هیچ یک از آنها را نپذیرفت.

باری کاروان قریش آماده حرکت شد رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز که پیشنهاد خدیجه را برای عزیمت به شام پذیرفته بود با میسره غلام او مال التجاره را برداشته و (برای بار دوم) به سوی شام رهسپار شد در یکی از منزلها پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در سایه ی درختی نزدیک دَیر راهبی فرود آمد (این راهب غیر از بحیرا راهب پیشین بود) راهب که آن حضرت را دید به سوی میسره سرگردانید و گفت: این شخص که در زیر درخت فرود آمد کیست؟

میسره گفت: مردی است قرشی و از اهل مکه است.

راهب گفت: به خدا کسی که زیر این درخت نشسته است پیغمبر است. (راهب از علائم آن حضرت که آنها را در کتابهای پیشین خوانده بود او را شناخت) رسول خدا صلی الله علیه و آله به حرکت خود ادامه داده و پس از رسیدن به شام مال الثجاره را بفروخت و در عوض آنچه مورد نیاز بود خریداری کرده و با کاروان قریش به مکه مراجعت نمود میسره در طول راه مشاهده می کرد که هنکام ظهر و شدت گرما رسول خدا صلی الله علیه و آله همانگونه که سوار شتر بوده و راه می پیمود دو فرشته بالای سر او برایش سایبانی می کنند.(2)

در روایتی آمده است: بعد از آنکه خدیجه، قضیه را به ورقه خبر داد، او گفت: وی نبی امت است. و بعد از گذشت مدتی، در حالی که پیامبر و او مشغول طواف بودند، یکدیگر را ملاقات نمودند؛ ورقه از آنچه که او دیده و شنیده بود سئوال کرد، و پیامبر هم به وی خبر داد. آن گاه ورقه گفت: او پیامبر این امت است.(3)

 

----------------------------------------

1- بحارالانوار، ج 16، ص 20 و 21.

2- رحمت عالیمان (حضرت محمد المصطفی صلی الله علیه و آله)، ص 143 و 144.

3- البدایه و النهایه، ج3، ص 12 و 13؛ سیره ابن هشام، ج1، ص 254؛ سیره حلبی، ج1، ص 239 و 240؛ سیره نبوی دحلان، ج1، ص 81 و 82.

جستجو در کل مطالب