مدیرسایت
میسره کارگزار خدیجه سلام الله علیها
فلما بلغ اثنتی عشرۀ سنۀ، خرج مع عمه ابی طالب الی الشام حتی بلغ بُصری فرآه بحیرا الراهب فعرفه بصفته، فجاء و اخذ بیده، و قال: هذا سید العالمین، هذا رسول رب العالمین، هذا یبعثه الله رحمۀ للعالمین. فقیل له: و ما علمک بذلک؟ قال: انکم حین اقبلتم من العقبه لم یبق شجره و لا حجر الا خرّ ساجداً و لا یسجدان الا لنبی، و انا نجده فی کتبنا. و سأل اباطالب، فرده خوفا علیه من الیهود. ثم خرج ثانیاً الی الشام مع میسرۀ غلام خدیجه ی تجارۀ لها قبل ان یتزوجها حتی بلغ الی سوق بصری، فباع تجارته
المنتخب من کتاب ازواج النبی صلی الله علیه و سلم، ص 24.
سفر به شام
همین که خدیجه از راستگویی و امانت و مکارم اخلاق رسول خدا خبر یافت، نزد وی فرستاد و به او پیشنهاد کرد که از با سرمایه «خدیجه» و همراه غلام وی «میسره»(1) برای تجارت شام رهسپار شود بیش تر از آنچه به دیگران می داده است به وی خواهد داد. رسول خدا پذیرفت و با «میسره» رهسپار شد تا به شام رسید.(2)
-----------------------------------------------
استخدام مردان پاکدامن ودرستکار
خدیجه دختر خویلد که زن خردمند کاردان با عفت و با شرافت و ثروتمندی بود و مردان درستکا پاکدامن را برای رسیدگی به کارهای خود و انجام بازرگانی اجیر می کرد و با آنان قرارداد می بست که چقدر از سود تجارت متعلق به آنان و چقدر از آن خود او باشد. و همین که پیش از بعثت درستی و امانت پیغمبر اکرم را شنید و از اخلاق حمیده ی آن وجود مبارک آکاه شد از آن حضرت خواست که عامل وی باشند و برای بازرگانی به شام برون و بیش از سایر عاملان حق العمل دریافت دارند و چون آن حضرت تجارت را به طور مطلوب و باامانت انجام دادند، خدیجهی کبری به آن حضرت پیشنهاد ازدواج داد و حضرت رسول پیشنهاد آن بانوی بزرگ را پذیرفته و با وی همسر شدند.
تاریخ تمدن اسلام، ص 921
استخدام کارگزاران در بازار بصری و داستان ابومویهب راهب
بکر بن عبدالله اشجعی از پدرانش نفل می کند در آن سالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به شام رفت، عبد مناۀ بن کنانه و نوفل بن معاویه نیز برای تجارت به شام رفتند. آنان را «ابومویهب» راهب ملاقات کرد و از آنان پرسید:
شما کیستید؟
گفتند: تاجرانی از اهل حرم از قریش هستیم.
پرسید: از کدام تیرهی قریش؟ پاسخ او را دادند.
باز پرسید: کسی از قریش غیر از شما هم آمده است؟
گفتند: آری، جوانی از بنی هاشم به نام محمد صلی الله علیه و آله.
ابومویهب گفت: به خدا سوگند! او را می خواستم.
گفتند: به خدا سوگند در میان قریش گمنام تر اط او نیست و او را «یتیم قریش» می گویند و او اکنون اجیر زنی به نام «خدیجه» است. با او چکار داری؟
در این هنگام راهب سر خود را تکان می داد و می گفت: اوست، پس از آن دو خواست که محمد صلی الله علیه و آله را به او نشان دهند.
می گویند: او را در «بازار بصری» رها کردیم و مشغول سخن گفتن بود که محمد صلی الله علیه و آله نمایان شد، راهب گفت: این همان است. و مدتی با او خلوت کرد و در گوشی با وی سخن گفت. سپس میان دو چشم محمد صلی الله علیه و آله را بوسید و چیزی از جیب خود در اورد که نفهمیدیم آن چه بود، ولی محمد صلی الله علیه و آله نپذیرفت. وقتی که از او جدا شد، به ما گفت: از من بشنوید که به خدا سوگند او پیامبر این عصر است و به زودی مبعوث می شود و مردم را با گفتن «لا اله الا الله» دعوت می کند، وقتی این گونه دیدید از او پیروی کنید.
جلوه های اعجاز معصومین علیهم السلام، الخرائج و الجرائح برگزیده فارسی، ص 757.
استخدام کارگزاران
خدیجه بانویی تاجر و با شرف و ثروتمند بود. وی مردان را به اجاره می گرفت و به آنها سرمایه می داد که به مضاربه تجارت کنند. عموهای پیامبر صلی الله علیه که قصد داشتند همسری برای آن حضرت بگیرند، نزد خدیجه رفتند و از وی خواستند تا سرمایه ای در اختیار محمد قرار دهد تا با آن به تجارت رود و با سود حاصل از این تجارت ازدواج کند.(1)
خدیجه با ثروت فراوان و تجارت گسترده اش، بانوی توانگر حجاز به شمار می آمد و به خوشخویی و خردمندی زبانزد بود. چون خدیجه با پیامبر پیوند زناشویی بست، در تدبیر امور مربوط به داخل و خارج خانه و نیز در پرورش فرزندانی پاک و شایسته، همسری نمونه قلمداد می شد.
چون پیامبر اکرم، به رسالت مبعوث شد، خدیجه پیش از هر کس دیگری به اسلام گروید و خود را با تعالیم ارزشمند اسلام هماهنگ کرد و با پشتکاری بی نظیر در تبلیغ گسترش اسلام از هیچ تلاشی فروگذاری نکرد. وی همچنین همه ی ثروت خود را برای پیشبرد اسلام در راه خدا و در دست پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داد تا آن حضرت هرگونه که خود می داند و می خواهد، آن را در راه خدا مصرف کند.
از آنجا که در آغاز نخستین کسانی که به دعوت پیامبر گرویدند، مردم مستمند وتهیدست بودند. روسل خدا با کمال سخاوت، ثروت خدیجه را به مصرف زندگی تازه مسلمانان تنگدست می زساند و بردگان را با پول خدیجه مستقیماً و یا به واسطه ی کسانِ دیگری چون ابوبکر، که مردی توانگر بود، می خرید و آزادشان می کرد. توانگران قریش نیز می دانستند که ابوبکر با ثروت خدیجه و به دستور رسول اکرم به خرید بردگان می پردازد.
این بخشش پایان ناپذیر از سوی خدیجه به پیامبر تقدیم شده بود که حتی یک کیمه هم از روی هوا و هوس سخن نمی گفت تا مگر یک حقیقت را آشکار سازد. حقیقتی که اینک بر دوش مکتب، چونان نشانی افتخار آمیز جلوه گر است. این حقیقت آن بود که پیامبر فرمود: «اسلام به شمشیر علی و ثروت خدیجه استوار شد.»(2)
---------------------------------------------------
1- محدثات شیعه، ص 157.
2- هدایتگران راه نور: زندگینامه چهارده معصوم، ص 247.
ثروتمندترین زن روزگار
غالب مردم شهر مکه، به حرفه تجارت اشتغال داشتند، و عزت و قدرت در آن شهر، از آن کسانی بود که ثروت و مکنت داشتند، گر چه در قبیله خود، از نظر تعداد نفرات کم بودند یا زیاد، در آن جامعه اولویت با ثروتمنان بود، تا جایی که برای رسیدن به ثروت از هیچ تلاشی دریغ نمی کردند، حتی اگر به قیمت خوردن مال یتیم و ضعیف و یا گرفتن ربا بود، تعرض به غریبه ها و خوردن اموال ضعفاء به حدی رایج شده بود که عده ای از اهل انصاف جمع شدند و گروهی را تشکیل دادند به نام «حلف الفضول»، که در آن هم پیمان شدند از حق ضعفا و ایتام دفاع کنند و مانع از چپاول زورگویان مکه شوند، و حضرت رسول صلی الله علیه و آله از شرکت خود در آن پیمان به نیکی یاد می کردند.
در چنین محیطی، اراده ی حقتعالی بر این بود که ثروتمندترین فرد و با عظمت ترین شخصیت، زنی باشد که در جوانی دارای ثروتی است که ثروتمندترین مرد مکه در خیال خود نیز به رقابت با وی نیاندیشد، و آن زنی کسی نیست جز ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها که نام وی در صفحه ی تاریخ چون خورشید فروزان می درخشد.
آن گونه که از مطالعه ی تاریخ بر می آید، ثروت حضرت خدیجه سلام الله علیها، حاصل دسترنج خود وی بود، و به کوشش و همت ایشان فراهم شده بود و از ارث و میراث خبری نبود، به همین جهت پدر و عمویش هیچ گونه دخالت و تصرفی در امور و اموال ایشان نداشتند. بد نیست به گوشه ای از ثروت ایشان اشاره کنیم تا قدری از عظمت سخن را در یابیم، و این مقدار از بیان ثروت ایشان، در حدیست که تاریخ برای ما نگه داشته است و از چنگ بدخواهان و حسودان و کینه توزان، به سلامت گذشته و به ما رسیده است و گرنه یقیناً ثروت و مکنت ایشان بیش از این حرفها می باشد. همین جمله کافیست که از ایشان به ملکه عظیمۀ(1) تعبیر کرده اند، او ملکه ای بود در نهایت عظمت.
الف) کان لها من الاموال و المواشی، شیء لا یحصی؛(2) برای ایشان از اموال و چهارپایان (اعم از اسب و شتر و گوسفند) عددی غیر قابل شمارش بود، در آن زمان وقتی می خواستند ثروت شخصی را بیان کنند، اشاره به اموال و چهارپایانی که در تملک د اشت می کردند، که مثلاً فلان شخص صد رأس گوسفند، دو رأس اسب و چقدر نفر شتر دارد، ولی برای حضرت خدیجه سلام الله علیها، به جهت کثرت اموال و احشام، آمار خاصی وجود نداشت و می گفتند آن قدر مال و حشم دارد که نمی توان شمرد.
ب) لیس بمکۀ اکثر مالاً من خدیجه سلام الله علیها؛(3) در شهر مکه، که اکثر اهل آن در پیشه ی تجارت مشغول بودند، کسی از خدیجه علیها السلام ثروتمندتر نبود، و همین عبارت گویای ثروت ایشان است، و بدین جهت بود که بزرگان قریش به خواستگاری ایشان آمدند، و چون آن حضرت کسی را هم شأن خویش نمی دید، نمی پذیرفت. کسانی که به خواستگاری ایشان می آمدند که تاریخ در ثروت شان می نویسد: چهارصد کنیز و غلام داشتند.(4)
(و معلوم است که نگهداری چهارصد کنیز و غلام چه هزینه ای را بر ارباب آنها تحمیل می کند و این بیانگر ثروت آن ارباب می باشد) و ایشان حتی نمی پذیرفت با آنان سخن بگوید.
ج) کان لخدیجه (علیها السلام) فی کل ناحیۀ عبید و مواشی، حتی قیل: ان لها ازید من ثمانین الف جمل متفرقۀ فی کل مکان، و کان لها فی کل ناحیۀ تجارۀ و فی کل بلد مال، مثل مصر و الحبشۀ و غیرها؛(5) برای حضرت خدیجه سلام الله علیها در هر سو و ناحیه، غلامان و احشام و اغنام بود، تا جایی که گفته شد: برای حضرت خدیجه سلام الله علیها بیش از هشتاد هزار شتر در مناطق مختلف برای تجارت قرار داشت، به غیر از اینها در مناطق مختلفی چون مصر و حبشه تجارت خانه داشتند و عده ای برای ایشان مشغول به تجارت بودند. با دقت نمودن به این جمله: «ازید من ثمانین الف جمل»؛ بیش از هشتاد هزار شتر، روشن می شود که باز هم آمار دقیقی از تعداد شتران تجاری آن حضرت در دست نیست و گمان ها به بیش از هشتاد هزار می رود، و هنگامی که توجه کنیم به مسئله نگهداری و رعایت این شتران و تعداد غلامانی که متصدی این کارها هستند، پی به ظاهری از ثروت حضرت خدیجه سلام الله علیها می بریم، و این فقرات، نشانگر تجارت جهانی آن حضرت بوده که در شهرها و کشورهای مختلفی چون مصر و حبشه تجارتخانه داشتند و این دلالت بر قدرت بالای مدیریتی حضرت خدیجه سلام الله علیها دارد و آن نیز ناشی از دانش وسیع آن بزرگوار می شد، که با سنی جوان، آن حضرت، از نبوغ فوق العاده ای برخوردار بودند، حقیقتاً او زنی عادی نبوده است. و دیگر نیازی به توضیح نیست که حفظ ارتباط با نیروهای تجارتی در آن زمان، و حسابرسی مرتب به داد و ستد و سودهای حاصله از آن، چقدر توان و احاطه می طلبد، که یک زن در سن جوانی، تمام آن صفت های عالی را، آن هم به بهترین و عالی ترین شکل ممکن دارا باشد که او را به برترین فرد مکه مبدل سازد.
د) کان لخدیجه (علیها السلام) داراً واسعۀ تسع اهل مکۀ جمیعاً؛(6) برای حضرت خدیجه علیها السلام منزل وسیع و بزرگی بود که تمامی مردم مکه را در بر می گرفت، و قد جعلت اعلاها قبۀ من الحریر الازرق؛ که در بالای این منزل گنبدی از ابریشم آبی رنگ قرار داده بودند، و قد رقمت فی جوانبها صفۀ الشمس و القمر و النجوم؛ و در آن نقش های خورشید و ماه و ستارگان منقش شده بود، و قد ربطته من حبال الابریسم و اوتاد الفولاد؛ و آن گنبد ابریشمی زیبا را با طناب هایی از ابریشم و میخ هایی از فولاد، محکم کرده بودند.
تصور کنید، ثروتمندترین زن مکه، بلکه ثروتمندترین شخص آن، باید خانه ای داشته باشد که در خور مقام و شأن او باشد، فلذا خانه ی ایشان نیز بی نظیر و به گونه ای است که در تاریخ مکه چنین خانه ای برای غیر ایشان وصف نشده است. و در آن تمام اصناف و انواع خوراکی ها و میوه جات از طائف و شام همواره برای پذیرایی میهمانان فراهم بود.(7)و(8)
--------------------------------------------------------------
1- بحارالانوار، ج 16، ص 20.
2- همان، ص 20.
3- همان، ص 21.
4- بحارالانوار، ج 16، ص 63؛ و ج 108، ص 215.
5- همان، ج 16، ص 22.
6- همان، ص 22.
7- همان، ج 16، ص 25.
8- حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ثروتمندترین زن روزگار، ص 4-8.
این گونه بود خدیجه علیها السلام
مشخصات :
نویسنده: عزیزالله حسینی
ناشر: روزنامه قدس
مقدمه
دهمین روز از ماه مبارک رمضان، دهمین سال بعثت و سه سال پیش از هجرت تاریخی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خدیجه کبری نخستین بانوی مسلمان تاریخ و همراه راستین آن بزرگمرد حماسه ساز اسلام، دعوت حق را لبیک گفت.
هم او بود که در کنار ایمان وصف ناپذیر همسرش به خدا
او را به پایداری در رسالتی خطیر و مقاومت و مبارزه با شرک تشویق می نمود و آینده بزرگ و عالمگیر آن دعوت را به چشم معرفت و بصیرت می دید و دشواریها و مشکلات در راه تبلیغ این دعوت را با جان و دل می خرید و از آن استقبال می کرد.
خدیجه این دلباخته فضیلت و معنویت که نخستین زن تاجر عرب و یکی از بزرگترین شخصیتهای تجاری حجاز بود، حتی پیش از ازدواج با پیامبر نیز، شهرتی شایسته داشت؛ چنان که نام وی نه تنها در تاریخ اسلام، بلکه در تاریخ اعراب و قبایل عرب و در آثار تاریخ نگاران غیراسلامی نیز، به عظمت و تجلیل، یاد شده است. ایشان پیش از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیرو آیین جد بزرگوارش حضرت ابراهیم (ع) و از «حنفاء» بود و در نخستین روزی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به پیامبری مبعوث شد، اسلام خود را اعلام کرد. سالها پیش از آن، یکی از بستگان وی «امین قریش» را در خانه خدیجه علیها السلام دیده و به حضرت خدیجه علیها السلام گفته بود: «ای خدیجه، او همان پیامبر موعود است که من نشانه های او را در تورات خوانده ام. بانویی از قریش با او ازدواج می کند که سرور بانوان قریش است، مبادا از این شرف محروم شوی!»
در سفرهای تجارتی آن حضرت به شام، امور خارق العاده فراوان از آن حضرت مشاهده شده بود، که دقیقاً به حضرت خدیجه گزارش می شد و بر تعلقات قلبی او می افزود. پسر عمویش ورقة بن نوفل نیز او را به این امر تشویق می کرد و می گفت: به خدا سوگند او همان پیامبری است که ما در انتظار بعثتش به سر می بریم. ورقه از کسانی بود که با بت پرستی مبارزه می کرد و محبت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در دل خدیجه استوار می نمود. از این رهگذر، هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در نخستین روز بعثت از غار حرا با رسالت عظیم پایین می آمدند، سرور بانوان قریش به استقبال آن حضرت شتافت و عرض کرد: این چه نوری است که در پیشانی شما می بینم؟ فرمودند: این نور نبوت است. آنگاه ارکان اسلام را برای وی بیان نمود، و خدیجه علیها السلام عرضه داشت: «من ایمان آوردم، پیامبری ات را باور کردم، آیین اسلام را پسندیدم و تسلیم شدم.”
خدیجه در کار تجارت خود نیز
بر اساس همان خصوصیات و خصلتهای برجسته انسانی اش، گام برمی داشت. هرگز به تجارت به عنوان ابزاری برای کسب درآمدهای سرشار، به هر طریق، نمی نگریست و در پی سودجویی بی رویه نبود. از این رو، همواره می کوشید تجارتی عاری از درآمدهای ناصحیح انجام دهد، و آن را از عوایدی که از راه هایی نامشروع به دست می آید، مصون دارد. همین خصوصیات انسانی، و رفتار معقول و منطقی ایشان اعتماد گروه ها و طبقات مختلف مردم را به سوی او جلب نمود. در همان زمان که خدیجه به عنوان زن نخست عرصه تجارت، نام و شهرت یافته بود، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز دوران جوانی خود را طی می کرد و مردم نیز ایشان را به خاطر پاکی، راستی، درستی فوق العاده و امانتداری بی مانندش می ستودند. آوازه این درستی و امانت که در مکه توام با ادای احترام به «امین»، گسترده شده بود، خدیجه را نیز به سوی این جوان درستکار و امانتدار، جلب و جذب کرد و اندکی بعد وی را به عنوان قافله سالار کاروان تجارتی، و سرپرست امور مربوط به داد و ستدهای خود برگزید. توفیقات غیر منتظره پیامبر در تجارت که خدیجه پیش از آن هرگز نظیرش را ندیده بود، توجه و اعتماد و اطمینان خردمندترین زن حجاز را بیش از پیش به درستی و امانتداری محمدامین، جلب کرد. آنچه بدین سان خدیجه در وجود این جوان پاک و پاک سرشت یافته بود، چنان باعث دگرگونی فکر، اندیشه و دیدگاهش شد، که یکسره در مسیر زندگی و طرز تفکر خود، تجدیدنظر کرد. عظمت روح و تعالی فکر و والایی روش زندگی محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای او چنان جاذبه ای داشت که به یکباره استقلال طلبی خاص خود را کنار گذاشت، و تصمیم گرفت از آن پس زندگی خود را با زندگی این یگانه تاریخ پیوند زند. جاذبه صداقت و راستی و پاکی محمدامین چنان بود که حتی بر غرور خدیجه نیز، فایق آمد، به گونه ای که خود داوطلبانه قدم پیش گذاشت، و به آن جوان بی مانند پیشنهاد ازدواج داد و اندکی بعد پیوند مبارک خدیجه علیها السلام با بزرگمرد تاریخ اسلام شکل گرفت.
از این زوج پاک و آسمانی چهار فرزند متولد شدند
پسری به نام قاسم که طاهر و طیب لقب داشت، و کنیه «ابوالقاسم» برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، از نام همین فرزند عزیز گرفته شده است. قاسم دوران نوزادی و شیرخوارگی را مدتی طی کرد، اما اندکی بعد بنا بر تقدیر الهی از دنیا چشم پوشید و به سرای باقی شتافت. غیر از این فرزند پسر، خدیجه دارای سه دختر به نامهای زینب، ام کلثوم و فاطمه علیها السلام شد. آری شخصیت والایی همچون خدیجه است که در دامان پاکش، پاکدامن ترین و پاکیزه گوهرترین بانوی جهان هستی، یعنی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، پرورانده می شود. آن خورشید تابانی که بنا بر اراده و مشیت الهی، از میان تمام فرزندان پیامبر، برای پدر بزرگوارش باقی می ماند، تا برای مادری انوار الهی و سادات جهان انتخاب شود، و در دامان گهربارش فرزندان همچون ائمه معصومین (ع) را پرورش دهد که خود، مشعل داران ارشاد و هدایت جهانیان باشند.
ایشان تنها بانوی شایسته ای است که خداوند او را ظرف انوار درخشان امامت قرار داد و پیامبر نور و رحمت، در تبیین شایستگی هایش به دخت گرامی اش فرمود: دخترم !این مادرت خدیجه بود که خداوند او را ظرف نور امامت قرار داد. ایشان همواره به این فضیلت بزرگ ام الفضایل، اشاره کرده و می فرمود: خداوند از او برای من فرزند روزی کرد و از دیگران محروم نمود.
از ویژگیهای بارز حضرت خدیجه علیها السلام
بهره مندی ایشان از هوش و تدبیری سرشار بود؛ چنانکه در عصری که سایه جهل همه جا را فرا گرفته بود و زنان از بیشتر مزایای زندگی محروم بودند، خدیجه علیها السلام دارای کمال، عقل و شخصیت ادبی در سطح بالایی بود؛ چنانکه اشعار سرشار از ظرافت ادبی و معنوی او در شأن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که حدود پانزده سال پیش از بعثت سروده شده، شاهد گویایی بر این مطلب است.
خدیجه علیها السلام با حسن تدبیر تمامی مشکلات و مشقتهای دعوت اسلامی را که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با آنها مواجه بودند، برای آن حضرت قابل تحمل می کرد. در روزهای مشقت بار محاصره اقتصادی، ثروت فراوان حضرت خدیجه در شکستن حصر اقتصادی بسیار مؤثر بود. در این دوران، تبسم شادی آفرین آن بانوی نمونه، در زدودن آثار شکننده آن همه غم و اندوه سهم فراوان داشت. اگر چه همواره خداوند منان با عنایتهای بی کران خود پشتیبان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، ولی چهره شاداب و نگاه های پرنشاط خدیجه، او را برای روزگار سختی که در پیش رو داشت، مصمم تر می نمود.
هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
با ده هزار سرباز جنگی وارد مکه معظمه گردید و آن فتح با شکوه را از آنِ خود نمود، اشراف مکه دسته دسته به محضر آن حضرت می شتافتند و با اصرار تقاضا می کردند که در منزل آنان فرود آید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با پیشنهاد آنان موافقت نکرد و در کنار مرقد مطهر حضرت خدیجه علیها السلام خیمه زد و ایام اقامت خویش را در مکه معظمه، در کنار محبوب از دست رفته خویش سپری نمود و بدین سان 25 سال تمام نیز خدیجه ستاره پرفروغ دودمان رسالت بود. پس از پایان محاصره اقتصادی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یارانش در شعب ابی طالب، چندی نگذشت که ابوطالب و خدیجه هر دو با فاصله چند روز در بستر بیماری افتادند. طبق پاره ای از روایات، ابوطالب (ع) دو ماه پس از آزادی از محاصره از دنیا رفت و پس از سه و به روایتی دیگر 35 روز، در دهم رمضان سال دهم هجرت، خدیجه علیها السلام نیز دار فانی را وداع گفت. با رحلت دو یار با وفا و پشتیبان خستگی ناپذیر محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، حضرت آن سال را عامُ الحُزن یا سال غم واندوه نامید. پس از آن، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همواره می فرمود: تا هنگامی که ابوطالب و خدیجه زنده بودند، هرگز غم و اندوهی بر من مستولی نشد. خاطرات تلخ و شیرین ایام زندگی مشترک خدیجه هرگز از حافظه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم محو نشد. او هرگز از خانه بیرون نمی رفت، جز اینکه از خدیجه یاد می کرد و می فرمود: آری خدیجه این گونه بود و خداوند نسل مرا از او قرار داد. ایشان همچنین می فرمود: «هرگز خداوند متعال بهتر از او را بر من نصیب نفرموده است. او روزی که من به کمک نیاز داشتم، به یاری ام آمد و دستم را با مهر و عطوفت گرفت؛ روزی به من ایمان آورد که جهانیان نسبت به من کفر می ورزیدند، و روزی مرا تصدیق کرد که جهانیان تکذیبم می کردند، خداوند از او به من اولاد عنایت کرد.”
خدیجه در حساس ترین شرایط زندگی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم -چه آن زمان که وجود مبارکش در آستانه نزول وحی قرار داشت و همه چیز دگرگون شده بود، و چه آن زمان که وحی الهی بر قلب پاکش نازل می شد و جهانی را به لرزه درمی آورد- همواره رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به خوبی درک می کرد. او را به طور صحیح شناخت و به واقعیتهای والای وجودش پی برد. رسالت او را به روشنی فهمید و آن را با تمام جانش پذیرفت و با تمامی توان خود در راه تثبیت و گسترش آن ایستادگی کرد. «ابن اسحاق» یکی از سیره نویسان اولیه و معروف اسلام، در این خصوص می گوید: مقام معنوی و اخلاقی و حرمت بی مانند خدیجه به جایی رسید که مورد عنایت خاص الهی قرار گرفت. چنان که روزی جبرئیل به هنگام نزول وحی گفت: «ای پیامبر، سلام پروردگار یکتا را به خدیجه برسان.” پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیز به خدیجه گفت: «ای خدیجه، اینک جبرئیل درود پروردگار را به تو ابلاغ می کند.” آنگاه خدیجه در پاسخ گفت: «خداوند خود سلام است و آغاز سلام و درود از اوست، و درود و سلام بر جبرئیل...”
امامان معصوم (ع) نیز در موارد متعدد به وجود این بانوی گرانقدر، مباهات و افتخار کرده اند ؛چنانکه امام حسین (ع) روز عاشورا، در ضمن خطبه ای که خود را به دشمن معرفی می کرد، فرمود: «شما را به خدا سوگند، آیا می دانید که جده من خدیجه (ع) دختر خویلد است». یا امام سجاد (ع) در مجلس یزید در دمشق، در فرازی از سخنرانی اش، خود را چنین معرفی می کند: «من پسر خدیجه بانوی بزرگ اسلام هستم». امام صادق (ع) نیز می فرماید: وقتی خدیجه علیها السلام وفات کرد، فاطمه (ع) به رسول خدا پناه برد. به دور پیامبر می چرخید و می گفت: «پدر جان، مادر من کجاست؟» جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: «ای رسول خدا، پروردگارت امر فرمود به فاطمه سلام برسان و بگو مادرش در خانه ای است از یاقوت و زبرجد که اتاقهایش از طلا و ستونهایش از یاقوت قرمز ساخته شده و با آسیه و مریم همنشین است».
منابع :
1- تذکرةالخواص، ج 2
2- عمدة ابن بطریق
3- منبر الاسلام و توفیق الاعلم.
4- سیره ابن هشام، ج1
اولین شیعه علی علیه السلام
مشخصات :
نویسنده : جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم
ناشر : مجله حوزه
خدیجه علیها السلام و ازدواج با پیامبر اکرم
«کانت خدیجة امرأة عاقلة شریفةً مع ما اراد الله بها من الکرامة و الخیر و هی یومئذ افضلهم نسبا و اعظمهم شرفا و اکثرهم مالاً(1) ؛ خدیجه بانویی عاقل و شریف بود. به اضافه آنچه خداوند از بزرگواری و خیر نسبت به او اراده کرده بود و او آن روز برترین در نسب و بزرگترین در شرف و ثروتمندترین زنان در زمان خود بود.»
حضرت خدیجه علیهاالسلام دختر خویلد ـ که 68 سال پیش از هجرت در قریش متولد شده بود - (2) بانویی پرهیزکار و پاکدامن بود. چنانکه به طاهره(3) مشهور شد، او به دلیل استعداد قوی خود، یکی از ثروتمندترین افراد قریش بود. با این همه، همواره بخشی از اوقات خود را در محضر علمای بزرگ و کسب دانش از آنان میگذراند. در همین نشستهای علمی بود که متوجّه شد، به زودی پیامبری ظهور خواهد کرد.(4) با روی دادن اتفاقی چند، سرانجام پیامبر خاتم را شناخت و به تقاضای خود با وی ازدواج کرد. این رویداد بزرگ در حدود 28 سال قبل از هجرت روی داد(5) و از آن پس خدیجه عمر خود را به همدلی، همسری، همرازی و همراهی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) گذراند.
علی و محمد نور واحد
بنابر نظر مشهور، امیرمؤمنان علی علیهالسلام در سیزدهم رجب سی سال پس از عام الفیل در میان خانه کعبه متولد شد و در آن وقت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بیست و هشت ساله بود.(6) در روایات معتبر میخوانیم: پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:«ان الله تبارک و تعالی خلق علیّا من نوری و خلقنی من نوره و کِلانا من نورٍ واحد؛ خداوند تبارک و تعالی علی را از نور من و مرا از نور خودش خلق کرد و هر دوی ما از یک نور هستیم.»(7)
این روایت به خوبی میزان همبستگی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام را نشان میدهد، لذا طبیعی است که بعد از تولد علی علیهالسلام، پیامبر نهایت کوشش خود را جهت ارتباط بیشتر با علی علیهالسلام صرف کنند.
بر اساس منابع تاریخی پیامبر صلیاللهعلیهوآله تا سه سالگی علی، در خانه ابوطالب بود.(8) پس از آن به منزل خدیجه علیهاالسلام رفت. در طول این مدت پیامبر همواره در تربیت علی (علیهالسلام) میکوشید و با او پیوند داشت، لذا هنگامی که مادر حضرت علی (علیهالسلام) نوزادش را خدمت رسول خدا آورد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از او خواست، گهواره علی را کنار رختخوابش قرار دهد، حضرت گهواره علی علیهالسلام را تکان میداد؛ به او غذا میداد؛ علی (علیهالسلام) را بغل میگرفت و میفرمود: «این کودک برادر و در آینده ولی، یاور، وصی و همسر دختر من خواهد بود.»(9)
حضرت علی علیهالسلام بعدها این توجه خاص پیامبر اکرم را این گونه توضیح داده است: «شما از خویشاوندی نزدیک من با رسول خدا و مقام مخصوصی که نزد او داشتم، مطلع هستید. مرا در کنار خود قرار میداد، هنگامی که نوزاد بودم، مرا به سینه خود میگرفت و در کنار بستر خود مرا حمایت میکرد و بوی خوش خود را به مشامم میرساند. او غذا را در دهان من میگذاشت.» (10)
علی در خانه خدیجه
طبیعی بود که این عشق و علاقه حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) به علی که از جایگاهی الهی و منبعث از پیوستگی حقیقی آن حضرت به امیرمؤمنان بود، او را وادار میکرد به نحوی علی علیهالسلام را بیشتر با خود همراه سازد و او را با تربیت الهی خود تربیت کند. لذا میبینیم خود حضرت پیشنهادی به ابوطالب میدهد و علی را به خانهاش میآورد و حضرت خدیجه با علی علیهالسلام آشنا میشود.
دوران قبل از بعثت
علی در خانه خدیجه رشد و نمو مییابد و خدیجه مانند مادری مهربان به وی مینگرد. بیشترین لحظات عمر علی(علیهالسلام) در این دوره نیز با پیامبر اکرم سپری میشود. هر چند در خانه خدیجه است ولی پیامبر چون قصد دارد بر او در تمام مراحل نظارت کند، توجه ویژهای به او میکند، خصوصا در دورههای طولانی اعتکاف در غار حرا و ... لذا امام علی (علیهالسلام) خود میفرمود: «و لقد کنت اتّبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لی کل یوم من اخلاقه علما و یامرنی بالاقتداء به(11)؛ من مانند بچه ناقهای که دنبال مادر میرود، در پی پیامبر میرفتم، هر روز از اخلاق خود نکتهای به من میآموخت و دستور میداد از آن پیروی کنم.»
آری! به تعبیر ابن ابی الحدید: «علی آنچنان با پیامبر همراه بود که هر وقت پیامبر اکرم از شهر خارج میشد و به غار حرا میرفت، او را نیز با خود میبرد.»(12)
البته حضرت علی علیهالسلام در این دوره برای تهیه غذا به منزل بر میگشت و از خدیجه علیهاالسلام غذای لازم را برای پیامبر صلیاللهعلیهوآله میگرفت و به حضرت میرساند. همچنین اگر لازم بود، خبری به خدیجه (علیهاالسلام) یا پیامبر رسانده شود، علی(علیهالسلام) این کار را انجام میداد.
دوره بعثت
رسالت غیر علنی
آنگونه که گفتیم، ارتباط پیامبر با علی (علیهماالسلام) صرفا یک ارتباط عاطفی یا خویشاوندی نبود، بلکه برآمده از پیوندی قدسی بود. از این روی، با این که علی (علیهالسلام) هنوز کودکی چندین ساله است، زودتر از خدیجه (علیهاالسلام) ایمان میآورد و حضرت خدیجه بعد از وی به عنوان دومین نفر و اولین زن، اسلام را میپذیرد. بر این اساس پیامبر اکرم فرمود: «اوّلکم واردا علی الحوض، اوّلکم اسلاما، علی بن ابی طالب...؛ نخستین کسی که بر حوض(کوثر) بر من وارد میشود، اولین کسی است که اسلام آورد. (یعنی) علی بن ابی طالب است.»(13)
در روایتی دیگر امام علی علیهالسلام نیز بر این واقعیت تأکید میکند: «لقد صلیت مع رسول الله قبل الناس بسبع سنین و انا اول من صلی معه؛(14) من هفت سال قبل از مردم با رسول خدا نماز گزاردم و من اولین کسی هستم که با او نماز گزارد.»
بعد از حضرت علی علیهالسلام، خدیجه علیهاالسلام نیز ایمان میآورد و به این ترتیب خانواده سه نفری رسول خدا صلیاللهعلیهوآله همه مؤمن به دین او میشوند.
اولین مسلمان
متأسفانه با وجود روایات متعدد و قراین واضح، عدهای کوشیدهاند نه به خاطر خدیجه علیهاالسلام که به خاطر دشمنی با علی علیهالسلام سابقه وی در اسلام را مخدوش کنند. لذا ایمان خدیجه را بر او مقدم میدارند. از جمله، درباره ایمان آوردن علی علیهالسلام میگویند: وقتی علی علیهالسلام بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله وارد شد که خدیجه با پیامبر مشغول نماز بود. علی پرسید این عمل چیست؟...(15)
اما با توجه به این که شیعه و سنی گفتار امیرالمؤمنین را قبول دارند، شیعه به خاطر عصمت امام و اهل سنت به خاطر این که صحابه را عادل میدانند و علی علیهالسلام را از صحابه میدانند، میتوان این شبهه را با توجه به سخن خود امیر مؤمنان علیهالسلام رد کرد، آن جا که حضرت علی (علیه السلام) میفرماید: «کنتُ اسمعُ الصوت و ابصر الضوء سنین سبعا و رسولالله صلیاللهعلیهوآله حینئذ صامت ما اذن له فی الانذار والتبلیغ(16)؛ من هفت سال صدا را میشنیدم و نور را میدیدم و پیامبر در آن روز ساکت بود و اجازه انذار و تبلیغ به او داده نشده بود.» و در روایتی دیگر آمده که حضرت تصریح کرد هفت سال قبل از دیگران با پیامبر نماز میخواند.
در روایتی دیگر امام علی (علیه السلام) از ایمان خدیجه علیهاالسلام چنین یاد میکند: «لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله و خدیجه و انا ثالثهم اری نور الوحی و الرسالة و اشم ریح النبوة؛(17) خانهای واحد در آن روز در اسلام جمع نشد غیر از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و خدیجه علیهاالسلام و من سومین آن دو بودم. نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوت را استشمام میکردم.» در هر صورت حضرت علی و حضرت خدیجه با پیامبر اکرم (علیهم السلام) اولین جامعه اسلامی را تشکیل دادند و در دوره دعوت غیر علنی به اجرای مراسم عبادی و نماز میپرداختند.
در دورهای که هنوز غیر این سه نفر کسی مسلمان نشده بود، خدیجه و علی به یاری محمد میشتابند و نه تنها در منزل یا کوه حراء که در کنار مسجدالحرام و کعبه و در منظر کفار نماز میخوانند و حضور اولین جامعه کوچک اسلامی را به مسافران و مقیمان اطلاع میدهند. این ارتباطها همچنان ادامه داشت تا آن که نوبت به خطیرترین مرحله رسالت رسید.
اعلام عمومی رسالت
این مرحله، سختترین و گاه دردناکترین مراحل برای پیامبر اکرم و خانواده اوست. در این دوره، خصوصا سالهای آغازین آن، خدیجه و علی به شدت تحت فشار قرار داشتند و گاهِ خطر، کشته شدن پیامبر را نیز مشاهده میکردند. یکی از حوادث این دوره که در راستای حمایت خدیجه و علی علیهالسلام از پیامبر اکرم قابل مطالعه است، موضوعی است که مسلم و بخاری در صحیح خود نقل میکنند.
«در ایام حج روزی پیامبر اکرم به بالای کوه صفا رفت و با صدای بلند به مردم خطاب کرد: «ای مردم! من رسول پروردگار هستم.» آنگاه به کوه مروه رفت و باز سه بار مطلب خود را با صدای بلند به گوش مردم رساند. اما جاهلان عرب هر یک سنگی برداشته و در پی حضرت روان شدند. ابوجهل نیز سنگی برداشت و روان شد. او سنگ را چنان پرتاب کرد که به پیشانی حضرت خورد. خون بر صورت رسول خدا جاری شد. پیامبر به کوه ابوقبیس (متکی) رفت و مشرکان نیز در پی او روانه شدند. در این بین شخصی خود را به نزد علی علیهالسلام رساند و گفت: «پیامبر را کشتند.» حضرت گریست و با شتاب خود را به خدیجه رساند و او را از این خبر وحشتناک مطلع کرد. خدیجه نیز به شدت غمگین و منقلب شد چنانکه نتوانست بر خود مسلط شود و اشک بر گونههایش جاری گشت.»(18)
به این ترتیب هر دو برای رساندن خود به پیامبر همه جا را جستوجو کردند، در این هنگام جبرئیل بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شد و فرمود: «از گریه خدیجه، ملائکه به گریه در آمدند. او را بخواه و سلام به او برسان و بگو، خدا به تو سلام میرساند و او را به خانهای در بهشت که از نور زینت شده است، بشارت ده.»
علی و خدیجه که همچنان در پی پیامبر بودند، سرانجام آن حضرت را با صورتی خونین یافتند و به خانه آوردند. اما قریش که مطلع شدند، پیامبر با کمک علی و خدیجه به خانه منتقل شده، در پی آنها روانه شدند، خود را به خانه خدیجه رساندند و شروع به سنگ پرانی به خانه کردند. خدیجه علیهاالسلام ناچار از خانه بیرون آمد و فرمود: «آیا شرم نمیکنید که خانه زنی را که نجیبترین قوم شماست، سنگباران میکنید. آیا از خدا نمیترسید؟»
در پی این سخنان بود که مردم پراکنده شدند. رسول خدا هم در این هنگام پیام جبرئیل را به وی رساند. و خدیجه علیهاالسلام در جواب گفت: «ان الله هو السلام و منه السلام و علی جبرئیل السلام و علیک یا رسول الله السلام و رحمة الله و برکاته و علی من سمع السلام الا الشیطان.»(19)
تحریم همه جانبه
سران قریش در نخستین شب از سال هفتم بعثت تصمیم گرفتند مسلمانان را تحت فشار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی قرار دهند. لذا پیماننامهای نوشتند و هر نوع معاملهای را با مسلمانان تحریم کردند. ابوطالب با درک میزان خطر، مسلمانان را از شهر خارج و در درهای جمع آوری کرد. ـ درهای که سه سال پذیرای مسلمانان شد ـ در این رویداد بزرگ نیز هم حضرت خدیجه و هم حضرت علی (علیهماالسلام) حاضر بودند و اصولاً فشارهای ناشی از تحمل گرسنگی و سختی این دوره را میتوان در رحلت خدیجه علیهاالسلام مؤثر دانست. البته حضرت خدیجه از طرق مختلف به تأمین نیازهای مسلمانان همت میگمارد که از جمله ابوالعاص بن ربیع داماد حضرت خدیجه علیهاالسلام شترها را میآورد؛ بار گندم و خرما بر آنها مینهاد و به مسلمانان میرساند.(20)
ابن هشام از جمله کسانی است که به حضور خدیجه علیهاالسلام در شعب اشاره کرده است. «ابوجهل، حکیم بن حزام بن خویلد بن اسد را با غلامش که مواد غذایی حمل میکرد و قصد داشت نزد عمهاش، خدیجه علیهاالسلام، برود، دید؛ خدیجه نزد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و با او در شعب بود. ابوجهل با او گلاویز شد و گفت: آیا غذا میبری؟»(21)
بیعت با علی علیهالسلام
شگفت آورترین صحنه زندگی حضرت خدیجه (علیهاالسلام) مربوط به قبول ولایت امیرمؤمنان علیهالسلام و امامت اولاد امیرمؤمنان علیهالسلام است با این که در آن وقت به قبول ولایت مکلف نبود، چون این تکلیف بعد از وفات پیامبر، وجوب مییافت. ولی او در زمان ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام از امامت ائمه اطهار ـ که از نسل فرزندش فاطمه هستند ـ شنیده بود. لذا قدر و منزلت امیر مؤمنان علیهالسلام را میدانست.
علامه مجلسی در این باره مینویسد: «یک روز رسول خدا همسر مهربانش را خواست. او را در کنار خود نشاند و فرمود: «این جبرئیل است که میگوید، اسلام شروطی دارد: اوّل، اقرار به یگانگی خداوند. دوم، اقرار به رسالت رسولان. سوم، اقرار به معاد و عمل به اصول شریعت و احکام آن. چهارم، اطاعت اولی الامر و ائمه طاهرین از فرزندان او همراه با برائت از دشمنان آنها.»
در پی این فرمایش پیامبر، حضرت خدیجه به همه آنها اقرار کرد و یک به یک تصدیق فرمود. رسول اکرم در مورد امیرمؤمنان علی علیه السلام، به خصوص به خدیجه (علیهاالسلام) فرمود: «هو مولاک و مولی المؤمنین و امامهم بعدی؛ علی مولای تو و مولای مؤمنان و امام آنها پس از من است.»
رسول گرامی بعد از آن که عهد اکید از خدیجه (علیهاالسلام) گرفت، اصول و فروع، واجبات و محرمات را به وی آموخت. آنگاه، دست خود را بالای دست امیر مؤمنان (علیهالسلام) گذاشت و خدیجه علیهاالسلام دست خود را بالای دست پیامبر گذاشت و به این صورت بیعت کرد.
از حدیث «ما کمل من النساء الا اربعة آسیه بنت مزاحم، مریم بنت عمران، خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد» هم ظاهر میشود که آن بانوی بزرگوار به تمام اصول و فروع دین اسلام ایمان آورد.(22)
حضرت علی، داماد خدیجه (علیهماالسلام)
حضرت خدیجه (علیهاالسلام) 24 سال زندگی پر فراز و نشیب خود با رسول خدا را پشت سر گذاشت و پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به عنوان بشارت به وی وعده بهشت داد. بعد از وفات، خود وارد قبر او شد و برایش گریست.(23) فاطمه (علیهاالسلام) تنها بازمانده خدیجه (علیهاالسلام) در این لحظات سخت، دور پدر میچرخید و بهانه مادر را میگرفت و این بر ناراحتی پیامبر بی اندازه میافزود تا آن که جبرئیل نازل شد و فرمود: «ای پیامبر! به فاطمه بگو خدا برای مادرت قصری از لؤلؤ ساخته است که میان آن نهر است و در آنجا رنجی نیست.»(24)
آری خدیجه (علیهاالسلام) سرانجام سه سال قبل از هجرت در ماه رمضان(25) وفات یافت، اما تقدیر چنین بود که این بار دختر و پاره تن خدیجه مأموریت همراهی علی در مسیر پیروی و یاری از رسول خدا را عهدهدار شود. امری که بعدها موجب فخر و مباهات ائمه (علیهمالسلام) بود و آنان به این که فرزند خدیجه نامیده شوند، افتخار میکردند. مانند آنچه در زیارت امام زین العابدین، از امام صادق علیهالسلام میفرماید: «السلام علیک یابن رسول الله... السلام علیک یابن علی بن ابی طالب. السلام علیک یابن الحسن و الحسین. السلام علیک یابن خدیجة و فاطمة.»(26)
به یاد خدیجه
امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) بعد از وفات حضرت خدیجه (علیهاالسلام) به مناسبت از وی یاد میکرد و نامش را گرامی میداشت. از جمله، یک بار به دفاع پیامبر صلیاللهعلیهوآله از حضرت خدیجه اشاره کرده و این قضیه را نقل کردند: « یک روز که پیامبر خدا در میان همسران خویش حضور داشت، یادی از همسرش خدیجه نمود و به فراق او گریست عایشه گفت: بر پیرزن سرخرویی از تیره بنی اسد میگریی؟ رسول خدا فرمود: [چه کسی جای خدیجه را میگیرد] روزی که شما مرا تکذیب کردید، مرا تصدیق کرد. روزی که کفر ورزیدید به من ایمان آورد و هنگامی که شما نازا بودید او برایم فرزند آورد.(27) عایشه گفت از آن پس همواره خودم را با بیان خوبیهای خدیجه به پیامبر صلیاللهعلیهوآله نزدیک میکردم.»
آخرین مال
اموال حضرت خدیجه علیهاالسلام به عنوان ابزاری مناسب از همان ابتدا در خدمت اسلام و پیشرفت آن قرار گرفت. جالب این که آخرین بخش از دارایی خدیجه توسط امیرمؤمنان در سفر هجرت به مدینه صرف شد.
پیامبر اکرم سه شبانه روز در غار ثور ماند، امیر مؤمنان نیز شبانه خود را به غار رساند و آذوقه و لوازم سفر را آورد. در آنجا حضرت به علی علیهالسلام فرمود: «امانتهای زیادی نزد من است، به بالای ابطح (تپهای در مکه) برو و صبح و شب با صدای بلند بگو: هر کس نزد محمد امانت و یا ودیعهای دارد بیاید و تحویل بگیرد. یا علی! بعد از این با هیچ حادثهای ناگوار مواجه نخواهی شد تا این که نزد من برسی. امانتهای مردم را آشکارا تحویل بده. ای علی! تو را سرپرست دخترم فاطمه قرار دادم و خدا را مراقب شما.
از آخرین باقیمانده اموال خدیجه برای خود و فاطمه و هر کس از بنی هاشم که قصد همراهی با شما را دارد، شتر و زاد و توشه بخر و بعد از رد امانتها، دیگر درنگ نکن... .»
ابوعبیده (نوه عمار یاسر) میگوید: «فرزند ابی رافع این مطالب را به نقل از پدرش گفت. من پرسیدم: مگر رسول خدا مال و ثروتی قابل توجه داشت که دو شتر برای سفر خودش خرید و به امیر مؤمنان هم سفارش کرد زاد و توشه دیگر مهاجران را تهیه کند؟
ابی رافع پاسخ داد: پدرم گفت: پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: هیچ مال و ثروتی برای من سودمندتر از اموال خدیجه نبود. ابی رافع افزود: پدرم گفت: از آخرین موارد مصرف اموال خدیجه خرید زاد و توشه برای مسلمانان مستضعف بود که قصد داشتند به مدینه هجرت کنند.
سفر اکثر مسلمانان با اموال خدیجه ممکن شد. آخرین آنها هم قافلهای بود که امیر المؤمنین آن را سرپرستی کرد.»(28)
یک نکته
شهید مطهری رحمهالله به نکتهای اساسی در (اموال خدیجه و شمشیر علی) اشاره دارد که آگاهی از آن جهت روشن شدن ذهن مخاطبان ضروری است. زیرا وقتی گفته میشود اسلام با مال خدیجه و شمشیر علی پیش رفت، چنین به نظر میرسد که دین اسلام با همان زر و زور پیش رفته است.
شهید پاسخ مناسبی به این شبهه میدهد و مینویسد: «اگر دینی با زور پیش برود، آن چه دینی میتواند باشد؟ آیا قرآن در یک جا دارد که دین اسلام با زر و زور پیش رفت؟ آیا علی علیهالسلام یک جا گفت که دین اسلام با زر و زور پیش رفت؟ شک[ی وجود] ندارد که مال خدیجه به درد مسلمین خورد اما آیا مال خدیجه صرف دعوت اسلام شد؟ یعنی خدیجه پول زیادی داشت پول خدیجه را به کسی دادند و گفتند بیا مسلمان شو؟ آیا یک جا انسان در تاریخ چنین چیزی پیدا میکند؟ یا نه، در شرایطی که مسلمین و پیغمبر اکرم در نهایت درجه سختی و تحت فشار بودند، جناب خدیجه علیهاالسلام مال و ثروت خودش را در اختیار پیامبر گذاشت، ولی نه برای این که پیامبر ـ العیاذ بالله ـ به کسی رشوه بدهد و تاریخ نیز هیچ گاه چنین چیزی را نشان نمیدهد... پس اگر مال خدیجه نبود، فقر و تنگدستی شاید مسلمین را از پا در میآورد، مال خدیجه خدمت کرد، اما نه خدمت رشوه دادن... بلکه خدمت به این معنی که مسلمانان گرسنه را نجات داد. شمشیر علی بدون شک به اسلام خدمت کرد.... در شرایطی که شمشیر دشمن آمده بود، ریشه اسلام را بکند.»(29)
پی نوشت ها
1 ـ تاریخ خمیس، ج 1، ص 263.
2 ـ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 202.
3 ـ اعلام النبلا، ج 2، ص 111. اسد الغابة، ج 3، ص21.
4 ـ استیعاب، ج 4، ص 1817.
5 ـ درباره سال ازدواج تاریخ خمیس، ج 1، ص 264. سیره حلبی، ج 1، ص 40، مشهور 40 سالگی است.
6 ـ الفصول المهمه، ص 29.
7 ـ کفایة الطالب، ص 206.
8 ـ امیرالمؤمنین در عهد پیامبر، صادق صدر، ص 59.
9 ـ فروغ ولایت، ص 17، به نقل از کشف الغمه، ج 1، ص 90.
10 ـ نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182، خطبه قاصعه.
11 ـ نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182.
12 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، ص 208.
13 ـ مستدرک حاکم، ج 3، ص 136ـ ج 3 الغدیر، ص 191 تا 213 را بخوانید.
14 ـ تاریخ طبری، ج 2، ص 213.
15 ـ امیرالمؤمنین در عهد پیامبر، محمد صادق صدر، ترجمه دکتر سید جمال موسوی، ص 89، نقل از سیره سید احمد زینی بن دحلال، ص 104.
16 ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
17 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، ص 197.
18 ـ تاریخ طبری، ج 2، ص 208.
19 ـ مستدرک حاکم، ج 3، ص 185؛ سبط جوزی، در تذکرة الخواص، ص 170؛ استیعاب، ج 14، ص 111.
20 ـ سیره ابن هشام، ج 2، ص 103، 353، 354.
21 ـ همان، ج 2، ص 103.
22 ـ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 209، نقل از بحارالانوار، ج 6.
23 ـ اعلام النبلا، ج 2، ص 111، تاریخ طبری، ج 11، ص 593.
24 ـ نهایة الارب، ج 18، ص 171.
25 ـ استیعاب، ج 4، ص 1882؛ مقاتل الطالبین، ص 130.
26 ـ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 596.
27 ـ کشف الغمه، ج 2، ص 131؛ بحار الانوار، ج 16، ص 18.
28 ـ بحار، ج 19، ص 63.
29 ـ سیری در سیره نبوی، صص 248 ـ 245.
ازدواج با خدیجه علیها السلام و ماجراهای بعد از آن تا بعثت
مشخصات :
نویسنده : جمعی از نویسندگان
ناشر : سایت تخصصی حضرت خدیجه علیها السلام
شرح حال کوتاهی از زندگی خدیجه علیها السلام
خدیجه علیها السلامدختر خویلد بود و از طرف پدر با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عموزاده و نسب هر دو به قصی بن کلاب میرسید.
پیش از این گفتیم که مردم مکه از راه تجارت روزگار میگذرانیدند و از این راهـبه اندازه ثروت و مال التجارهای که داشتند سود میبردند.
خدیجه که خود از اشراف مکه و ثروتمند بود از دو شوهری نیز که کرده بود ثروت زیادی به او رسید و از این رو در ردیف ثروتمندترین افراد مکه درآمد و بخصوص از راه تجارتی که میکرد روز به روز به ثروتش افزوده میگشت تا جایی کهبرخی از مورخین رقم شتران او را که مال التجاره حمل میکردند تا هشتاد هزار شتر نوشتهاند که ظاهرا اغراق آمیز باشد .
برنامه تجارتی او این گونه بود که مردان را برای حمل و نقل مال التجاره اجیر میکرد و آنها را در سود معاملات نیز شریک میساخت و بدین جهت افرادی که اجیر او میشدند سعی میکردند سود بیشتری در معاملات ببرند تا سهم بیشتری عایدشان گردد.
اصالت خانوادگی و نجابت ذاتی و محاسن اخلاقی و ثروت روز افزون خدیجه سبب شد که بزرگان مکه به فکر خواستگاری و ازدواج با خدیجه بیفتند و مردان سرشناس و بزرگی چون عقبة بن ابی معیط و صلت بن ابی شهاب کسانی را برای خواستگاری به خانه خدیجه بفرستند ولی او به همگی پاسخ منفی میداد و حاضر به ازدواج با آنها نشد.
شاید آنچه بیشتر از همه،صنادید و رؤسای قریش را شیفته ازدواج با خدیجه کرده بود و آرزوی همسری او را داشتند جود و بخشش و بزرگواری خدیجه بود که از نزدیک میدیدند و برای آنها مسلم شده بود که این بانوی بزرگوار مانند بسیاری از ثروتمندان دیگر مکه چنان نیست که در فکر اندوختن ثروت و افزودن سیم و زر باشد،بلکه در کنار این همه ثروت روز افزون تا جایی که میتواند از بی نوایان و ایتام دستگیری کرده و خانوادههای بی سرپرست را سرپرستی میکند تا آنجا که او را«ام الصعالیک»و«ام الایتام»یعنی مادر بی نوایان و یتیمان میخواندند .
دومین سفر رسول خدا
ابو طالب که مردی فقیر و عیالوار بود و میدید که فرزند برادرش سنین جوانی راپشت سر میگذارد به فکر تشکیل خانه و خانوادهای برای آن حضرت افتاد و چون وضع مالی وی اجازه نمیداد که از مال خودش این کار را انجام دهد در صدد برآمد تا از راهی به این آرزوی خود جامه عمل بپوشاند از این رو پیشنهاد کرد که خوب است مانند مردان دیگری که برای خدیجه تجارت میکنند و سود میبرند تو نیز آمادهشوی تا در این باره با خدیجه مذاکره کنیم و با او قراری بگذاریم شاید سودی به دست آوری و وسیله ازدواج تو از این راه فراهم گردد و من میدانم اگر در این باره با خدیجه مذاکره کنم روی سابقه امانت و صداقتی که داری خدیجه مشتاقانه پیشنهاد مرا میپذیرد.
محمد صلی الله علیه و آله و سلم قبول کرد و ابو طالب برای مذاکره به خانه خدیجه رفت.
خدیجه که گویا خود منتظر چنین پیشنهادی بود با کمال رغبت و میل پیشنهاد ابو طالب را پذیرفت و در برابر مزدی که برای این کار قرار دادندـکه بنابر اختلاف دو شتر جوان و یا چهار شتر بودـقرار شد محمد صلی الله علیه و آله و سلم به همراه کاروانیان دیگر برای تجارت به شام برود.
در مناقب ابن شهر آشوب است که در یکی از اعیاد زنان قریش در مسجد الحرام اجتماع کرده بودند که ناگهان مردی یهودی به نزد آنان آمده گفت:به این زودی در میان شما پیغمبری مبعوث خواهد شد پس هر یک از شما زنان که میتواند همچون زمینی در زیر پای او باشد که گام بر آن نهد حتما این کار را بکند!
زنان قریش که این جسارت و گستاخی را از او دیدند سنگبارانش کردند و او نیز فرار کرد ولی این سخن در دل خدیجه که در آن محفل حضور داشت اثری به جای گذارد و مترصد بود تا آن پیغمبر را بشناسد و در صورت امکان به ازدواج او درآید.به دنبال آن داستان اجیر کردن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را برای تجارت که منجر به این ازدواج شد نقل میکند.
و در تاریخ ابن هشام است که گوید:راستگویی و امانت و خوش خلقی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که زبانزد همگان شده بود به گوش خدیجه نیز رسید و همین موجب شد که خدیجه خود به نزد آن حضرت فرستاد و پیشنهاد کرد که همراه کاروان به شام رود و برای خدیجه تجارت کند و در برابر بیش از مزدی که به دیگران پرداخت میکرد به آن حضرت بدهد.
و از داستان پیشنهاد ابو طالب و رفتن او به نزد خدیجه چیزی نقل نمیکند.نگارنده گوید :در تاریخ یعقوبی و البدایة و النهایة (1) از عمار بن یاسر(ره)نقل شده که گفته است:رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچ گاه در زندگی اجیر کسی نشد،و روی این نقل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به صورت مضاربه و یا شرکت با خدیجه به این سفر تجارتی اقدام فرموده.
و به هر ترتیب که بود رسول خدا عازم سفر شام و تجارت برای خدیجه گردید،و هنگامی که میخواستند حرکت کنند خدیجه غلام خود میسره را نیز همراه آن حضرت روانه کرد و بدو دستور داد همه جا از محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمانبرداری کند و خلاف دستور او رفتاری نکند.
عموهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و بخصوص ابو طالب نیز در وقت حرکت به نزد کاروانیان آمده و سفارش آن حضرت را به اهل کاروان کردند و بدین ترتیب کاروان به قصد شام حرکت کرد و مردمی که برای بدرقه رفته بودند به خانههای خود بازگشتند.
وجود میمون و پربرکت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که به هر کجا قدم میگذارد برکت و فراخی نعمت را با خود بدانجا ارمغان میبرد موجب شد که این بار نیز کاروان مکه مانند چند سال قبل،از آسایش و سود بیشتری برخوردار گردد و آن تعب،رنج و مشقتهای سفرهای پیشین را نبینند و از این رو زودتر از معمول به حدود شام رسیدند.
مورخین عموما نوشتهاند:هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به نزدیکی شامـیا همان شهر بصریـرسید از کنار صومعهای عبور کرد و در زیر درختی که در آن نزدیکی بود فرود آمده و نشست.
راهب این صومعه نسطورا نام داشت،و با میسره که در سفرهای قبل از آنجا عبور میکرد آشنایی پیدا کرده بود.
نسطورا از بالای صومعه خود قطعه ابری را مشاهده کرده بود که بالای سر کاروانیان سایه افکنده و همچنان پیش رفت تا بالای سر آن درختی که محمد صلی الله علیه و آله و سلم پای آن منزل کرد،ایستاد.میسره که به دستور بانوی خود همه جا همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود و از آن حضرت جدا نمیشد ناگهان صدای نسطورا را شنید که او را به نام صدا میزند!
میسره برگشت و پاسخ داده گفت:«بله»!
نسطورااین مردی که پای درخت فرود آمده کیست؟
میسرهـمردی از قریش و از اهل مکه است!
نسطورا به میسره گفت:به خدا سوگند زیر این درخت جز پیغمبر فرود نیاید،و سپس سفارش آن حضرت را به میسره و کاروانیان کرد و از نبوت آن حضرت در آینده خبرهایی داد.
کار خرید و فروش و مبادله اجناس کاروانیان به پایان رسید و آماده مراجعت به مکه شدند،میسره در راه که به سوی مکه میآمدند حساب کرد و دید سود بسیاری در این سفر عاید خدیجه شده از این رو به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده گفت:ما سالها است برای خدیجه تجارت میکنیم و در هیچ سفری این اندازه سود نبردهایم،و از این رو بسیار خوشحال بود و انتظار میکشید هر چه زودتر به مکه برسند و خود را به خدیجه رسانده و این مژده را به او بدهد.
چون به پشت مکه و وادی«مر الظهران»رسیدند به نزد رسول خدا آمده گفت:خوب است شما جلوتر از کاروان به مکه بروید و جریان مسافرت و سود بسیار این تجارت را به اطلاع خدیجه برسانید !
نزدیک ظهر بود و خدیجه در آن ساعت در غرفهای که مشرف بر کوچههای مکه بود نشسته بود ناگاه سواری را دید که از دور به سمت خانه او میآمد و لکه ابری بالای سر اوست و چنان است که پیوسته به دنبال او حرکت میکند و او را سایبانی میکند.
سوار نزدیک شد و چون بدر خانه خدیجه رسید و پیاده شد دید محمد صلی الله علیه و آله و سلم است که از سفر تجارت باز میگردد.
خدیجه مشتاقانه او را به خانه درآورد و حضرت با بیان شیرین و سخنان دلنشین خود جریان مسافرت و سود بسیاری را که عاید خدیجه شده بود شرح داد و خدیجهمحو گفتار آن حضرت شده بود و پیوسته در فکر آن لکه ابر بود و چون سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تمام شد پرسید:میسره کجاست؟
فرمود:به دنبال ما او هم خواهد آمد.
خدیجهـکه میخواست ببیند آیا آن ابر برای سایبانی او دوباره میآید یا نه.گفت:خوب است به نزد او بروی و با هم بازگردید!
و چون حضرت از خانه بیرون رفت خدیجه به همان غرفه رفت و به تماشا ایستاد و با کمال تعجب مشاهده کرد که همان ابر آمد و بالای سر آن حضرت سایه افکند تا از نظر پنهان گردید.
به دنبال این ماجرا میسره هم از راه رسید و جریان مسافرت و آنچه را دیده و از نسطورای راهب شنیده بود برای خدیجه شرح داد و با مشاهدات قبلی خدیجه و چیزهایی که از مرد یهودی شنیده بود او را مشتاق ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کرد و شوق همسری آن حضرت را به سر او انداخت .
و بر طبق این نقل:خدیجه به عنوان اجرت چهار شتر به رسول خدا داد و میسره را نیز به خاطر مژدهای که به او داده بود آزاد کرد و آن گاه به نزد ورقة بن نوفل که پسر عموی خدیجه بود و به دین مسیح زندگی میکرد و مطالعات زیادی در کتابهای دینی داشت رفت و داستان مسافرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به شام و آنچه را دیده و شنیده بود همه را برای او تعریف کرد.
سخنان خدیجه که تمام شد ورقة بن نوفل بدو گفت:ای خدیجه اگر آنچه را گفتی راست باشد بدانکه محمد پیامبر این امت خواهد بود،و من هم از روی اطلاعاتی که به دست آوردهام منتظر ظهور چنین پیغمبری هستم و میدانم که این امت را پیامبری است که اکنون زمان ظهور و آمدن اوست . (2)
این جریانات که به فاصله کمی برای خدیجه پیش آمده بود او را بیش از پیش مشتاق همسری با محمد صلی الله علیه و آله و سلم کرد و با اینکه بزرگان قریش آرزوی همسری او راداشتند و به خواستگارانی که فرستاده بودند پاسخ منفی داده و همه را رد کرده بود،در صدد برآمد تا به وسیلهای علاقه خود را به ازدواج با محمد صلی الله علیه و آله و سلم به اطلاع آن حضرت برساند،و از این رو به دنبال نفیسهـکه یکی از زنان قریش و دوستان خدیجه بودـفرستاد و به طور خصوصی درد دل خود را به او گفت و از او خواست تا نزد محمد صلی الله علیه و آله و سلم برود و هرگونه که خود صلاح میداند موضوع را به آن حضرت بگوید.
نفیسه به نزد محمد صلی الله علیه و آله و سلم آمد و به آن حضرت عرض کرد:ای محمد چرا زن نمیگیری؟
حضرت پاسخ داد:
چیزی ندارم که به کمک آن زن بگیرم!
نفیسه گفت:
اگر من اشکال کار را برطرف کنم و زنی مال دار و زیبا از خانوادههای شریف و اصیل برای تو پیدا کنم حاضر به ازدواج هستی؟
فرمود:از کجا چنین زنی میتوانم پیدا کنم؟
گفت:من این کار را خواهم کرد و خدیجه را برای این کار آماده میکنم سپس به نزد خدیجه آمد و جریان را گفت و قرار شد ترتیب کار را بدهند.
موضوع از صورت خصوصی بیرون آمد و به اطلاع عموهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و عموی خدیجه عمرو بن اسد و دیگر نزدیکان رسید و ترتیب مجلس خواستگاری و عقد داده شد.
مراسم ازدواج و عقد خدیجه
خانه خدیجه مرکز رفت و آمد بزرگان قریش و داد و ستد اموال تجارتی بود و بیشتر اوقات نیز مستمندان و یتیمان برای رفع نیازمندیهای خود بدانجا رو میآوردند و هیچ گاه از ارباب حاجت خالی نبود.
ولی آن روز محفل تازهای در آنجا تشکیل شده بود و همگیـو شاید از همه بیشتر خود خدیجهـانتظار انجام مراسم عقد و ازدواجی را که محفل به خاطر آنتشکیل شده بود میکشیدند.
محمد صلی الله علیه و آله و سلم در آن روز بیست و پنج سال از عمر شریفش گذشته بود و خدیجه چهل سال داشت.
چند تن از بزرگان قریش برای انجام مراسم عقد بدان مجلس دعوت شده و حضور داشتند و عموهای پیغمبر نیز شرکت کرده بودند و از بستگان خدیجه نیز چند تن آمده بودند که از همه معروفتر پسر عمویش ورقة بن نوفل بود و مسرت و خوشحالی از چهره وی و دیگران بخوبی نمایان بود .
خطبه عقد به وسیله ابو طالب که بزرگ بنی هاشمـو کفیل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود اجرا گردید و متن آن خطبه که در تواریخ با مختصر اختلافی ثبت شده این گونه بود:
«الحمد لله الذی جعلنا من ذریة ابراهیم و زرع اسماعیل و ضئضیء معد،و عنصر مضر،و جعلنا حضنة بیته،و سواس حرمه،و جعله لنا بیتا محجوجا و حرما آمنا،و جعلنا الحکام علی الناس،ثم ان ابن أخی هذا محمد بن عبد الله لا یوازن برجل من قریش الا رجح به،و لا یقاس بأحد منهم الا عظم عنه،و ان کان فی المال مقلا،فان المال ظل زائل،و عاریة مسترجعة و له و الله خطب عظیم و نبأ شایع،و له رغبة فی خدیجة،و لها فیه رغبة،فزوجوه و الصداق ما سألتموه من مالی عاجلة و آجلة»
[ستایش خدای بزرگ را که ما را از نژاد ابراهیم و نسل اسماعیل و ریشه«معد»و اصل«مضر» (3) گردانید،و ما را سرپرستان خانه و خدمتگزاران حرمش قرارمان داد،و کعبه را برای ما خانهای که مقصود حاجیان است و حرمی امن گردانید و ما را فرمانروایان مردم قرار داد.
این محمدـبرادرزاده منـاست که با هر مردی از قریش از نظر فضیلت سنجیده شود از او برتر آید،و با هر کدام از آنان مقایسه گردد از او فزونتر باشد.و او اگر چه از نظر مالی تهی دست است اما از آنجا که پول و ثروت سایهای است گذرا و عاریتی که هر روز در دست این و آن باشد از این رو تهی دستی از مقام و شخصیت او نکاهد،و به خدا سوگند محمد در آینده داستانی بزرگ و سرگذشتی مشهور دارد،وی متمایل به ازدواج خدیجه است و خدیجه نیز بدو مایل،اینک او را به ازدواج محمد درآورید و مهریه هم هر چه خواستید به عهده من است که نقد یا نسیهبپردازم .]
خطبه عقد پایان یافت و پسر عموی خدیجه ورقة بن نوفلـو بنا به قولی پدرش که در مجلس بودـپاسخ داد که ما هم به این ازدواج راضی هستیم و او را به عقد وی در آوردیم.
و در پارهای از تواریخ است که ابو طالب مهریه خدیجه را بیست شتر قرار داد و در تاریخ دیگری است که مهریه پانصد درهم پول بوده است.
این مراسم با سرور و شادمانی انجام شد و به دنبال آن محمد صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد دو شتر نحر کردند و غذایی به عنوان ولیمه عروسی تهیه شد و خدیجه نیز جامه عروسی به تن کرد و مراسم زفاف انجام شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آن پس در کنار خدیجه احساس آرامش بیشتری در زندگی میکرد و خدیجه یار و کمک کار خوبی در پیشبرد هدفهای عالیه رسول خدا گردید.
و از روزی که رسول خدا از سفر تجارتی شام به مکه بازگشت تا روزی که این مراسم پایان پذیرفت نزدیک به دو ماهـو به قولی پانزده روزـطول کشید.و از کسانی که اشعاری به عنوان تهنیت و تبریک سروده عبد الله بن غنم یکی از شعرای مشهور عرب است که خطاب به خدیجه گوید :
هنیئا مریئا یا خدیجة قد جرت
لک الطیر فیما کان منک بأسعد (4)
تزوجته خیر البریة کلها
و من ذا الذی فی الناس مثل محمد (5)
و بشر به البران عیسی بن مریم
و موسی بن عمران فیا قرب موعد (6)
اقرت به الکتاب قدما بأنه
رسول من البطحاء هاد و مهتد (7)
فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله از خدیجه
خدیجه نخستین همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود و تا وی زنده بود زنی دیگری اختیار نفرمود و خداوند از خدیجه دو پسر و چهار دختر به آن حضرت عنایت فرمود.
پسران آن حضرت عبارت بودند از قاسم و عبد الله و دختران:زینب،ام کلثوم،رقیه و فاطمه زهرا علیها السلام.
قاسم و عبد الله هر دو در کودکی قبل از بعثت از دنیا رفتند،و دختران آن حضرت همگی تا پس از بعثت آن حضرت زنده بودند و اسلام اختیار کرده با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه هجرت کردند .به شرحی که پس از این خواهد آمد.
شمهای از فضایل خدیجه
از احادیث مشهور میان شیعه و اهل سنت این حدیث است که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند ولی از میان زنان فقط چهار زن به کمال رسیدند:آسیه دختر مزاحم،ـزن فرعونـمریم دختر عمران،خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد.
و نیز فرمود:
بهترین زنان بهشت چهار زن هستند مریم دختر عمران،خدیجه دختر خویلد،فاطمه دختر محمد و آسیه دختر مزاحمـهمسر فرعونـ.
و در حدیث دیگری فرمود:
خدای عز و جل از زنان عالم چهار زن را برگزید:مریم،آسیه،خدیجه و فاطمه.
و در تفسیر عیاشی از امام باقر(ع)از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمود:
در شب معراج چون بازگشتم از جبرئیل پرسیدم:ای جبرئیل آیا حاجتی داری؟
گفت:حاجت من آن است که خدیجه را از طرف خدای تعالی و از جانب من سلام برسانی.و در کشف الغمة از علی(ع)روایت کرده که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در پیش زنان خود بود و در این هنگام نام خدیجه برده شد آن حضرت گریست،عایشه گفت:این چه گریه است که برای پیرزنی از بنی اسد میکنی؟
حضرت با ناراحتی فرمود:او هنگامی مرا تصدیق کرد که شما تکذیبم کردید،و به من ایمان آورد وقتی که شما به من کافر بودید و برای من فرزند زایید که شما عقیم ماندید.عایشه گوید :از آن پس هرگاه میخواستم به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تقرب جویم به وسیله نام خدیجه تقرب میجستم .
و ابن هشام در کتاب سیره از عبد الله بن جعفر بن ابیطالب روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود :من مأمور شدم تا خدیجه را به خانهای از در و لؤلؤ در بهشت بشارت دهم.
پس از ازدواج با خدیجه
چنانکه گفتیم خدیجه که به همسری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درآمد بزرگترین کمک کار و یاور آن حضرت در هدفهای عالیه او چه قبل از بعثت و چه پس از آن گردید،زیرا علاقه خدیجه نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ـصرف نظر از جنبه علاقه و محبتهای معمولی که میان زن و شوهر استـعشقی معنوی و علاقهای روحانی بود،او نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عشق میورزید چون او را مردی کامل در صفات انسانی و دور از رذایل اخلاقی میدید،افتخار میکرد که به همسری مردی شریف،بزرگوار،امین،راستگو،کریم و متواضع درآمده است،کسی که بیشتر اوقات خود را صرف اصلاح حال مردم و دستگیری بینوایان و یتیمان میکند و همیشه در فکر است تا بتواند از طریقی عادات زشت مردم نادان و اخلاق مردم جاهلیت را دگرگون سازد.
خدیجه عاشق فضیلت و شیفته اصلاح اجتماع بود و معشوق خود را در وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یافته بود،و اساسا کمال و شخصیت خدیجه در همین بود و آنچه او را از زنان دیگر ممتاز کرده بود همین بود و به همین جهت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز او را دوست میداشت.این توافق روحی و ازدواج جسمانیـروحانی سبب شد تا خدیجه از طرفی با مال و ثروت خود و از سوی دیگر با تقویت روحی و دلداری دادن آن حضرت بهترین کمک را به پیشرفت هدف رسول خدا بکند و به همین سبب محمد صلی الله علیه و آله و سلم تا زنده بود از یاد خدیجه بیرون نمیرفت چنانکه در فصل پیش یادآور شدیم.
و همین علاقه و محبت نیز سبب شد تا خدیجه شوهر عزیز خود را به حال خود بگذارد تا بیشتر و بهتر فکر کند و با آرامش روحی بهتری به اصلاح اجتماعی بپردازد و از این رو از آن پس که به همسری رسول خدا درآمد آن حضرت را از کارهای تجارت معاف کرد و جز یکی دو مورد که برخی از مورخین نوشتهاند به کارهای تجارتی نپرداخت.
پینوشتها
1.تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 21،و البدایة و النهایة،ص .295
2.همان گونه که در داستان بحیرا گفتیم در نقل این داستان نیز برخی تردید کرده و برخی از قسمتهای آن را صحیح ندانستهاند که پاسخ همان است که آنجا ذکر شد.
3.«معد»و«مضر»نام دو تن از اجداد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که شرح حالشان پیش از این گذشت.
4.گوارایت باد ای خدیجه این عروسی که بهترین سعادت به سراغ تو آمد.
5.با بهترین مردمان جهان ازدواج کردی و در میان مردم کیست همانند محمد صلی الله علیه و آله و سلم ؟
6.کسی که آن دو پیامبر نیکو:عیسی بن مریم و موسی بن عمران به آمدنش مژده دادند و وعده نزدیک است.
7.نویسندگان گذشته در کتابها اقرار دارند که او رسول بطحاء و راهنما و راهبر است.
6)- دیکر القاب
در زیارت نامه ی رسول اکرم صلیالله علیه و آله از حضرت خدیجه سلام الله علیها به عنوان: راضیه، مرضیه و زکیه نیز تعبیر شده است.(1)
صاحب کتاب صحابیات حول الرسول می نویسد: خدیجه بنت خویلد بن اسد ... ام المؤمنین، الطاهره، النقیه، و الورعۀ. و نشأت فی بیت مجدٍ و عزٍّ و سؤددٍ. و کانت ذات ال کثیر و جمال وافر، تستأجر لرجال فی مالها.(2) در این جمله یکی از القاب حضرت را نقیه می نامد.
طاهره، مبارکه و سیده نساء قریش – یعنی بانوی بانوان قریش آمده است.(3)
از دیگر القاب آن بانو پاک منش بانوی پربرکت و مبارک، سالار زنان گیتی، بانوی راستی و درستی، بانوی بلند مرتبه، بانوی پرفراز معنویت، زکیه یا بانوی پاک منش و بالنده، مرضیه یا بانوی مورد پسند خدا، و راضیه یا خشنود از تدبیر و تقدیر حکیمانه ی خدا می باشد.(4)
یتیمان او را «اُمُّ الیتامی»، بینوایان او را «اُمُّ الصعالیک»، مؤمنان او را « اُمُّ المؤمنین» و کوثر جاری خلقت نیز او را «اُمُّ الزَّهرا» یا سرچشمه ی کوثر می دانستند.(5)
-------------------------------------------------------------
1- بحارالانوار، ج 100، ص 189.
2- صحابیات حول الرسول، ج، ص 3.
3- الروض الانف، ج2، ص 244؛ بحارالانوار، ج 21، ص 351؛ اسدالغابه، ج7، ص 78.
4- فروغ آسمان حجاز، خدیجه سلام الله علیها، ص 36 تا 70.
5- سرچشمه کوثر ام المؤمنین خدیجه ی کبری، ص 15.